۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

یک گل دیگر هم پرپر شد



یکی دیگر از فرزندان مبارز ایران زمین درست چند روز از قبل از سال نوی ایرانی توسط میراث داران ضحاک ماردوش به جرم وبلاگ نویسی و روزنامه نگاری،بیان اندیشه های نو و ازادیخواهانه و روشن گرایانه کشته شد و رخت از سرزمین اشغال شده ایران بر بست.پس از ان همه کشته و زخمی و فلج شده فکری که از شر وجود ساواک قبل از انقلاب به وجود امده بود مردم قیامی کردند تا بلکه دیگر خونی به ناحق در این سرزمین ریخته نشود و همگان بتوانند از نسیم ازادی که رطوبتش بر دل و جان انسانها نقش بسته استفاده نمایند.اما هیچ چیز تغییر نکرد و نتیجه اش نیز یکی از جنایتکارترین حکومتهای نیم قرن گذشته شد که کشتارهای دسته جمعی و خیابانی اش بسیاری از رکوردهای پنج دهه گذشته را شکست.کشتارهای سال 59،60،63،67،قتلهای زنجیره ای،سرکوب قیام 18 تیر و بسیار موارد دیگر تنها شماری از موارد موجود در کتاب حجیم جنایات رژیم امام زمانی است.نمی دانم ایا با وجود این همه قربانیان راه ازادی که جانشان را برای وطن فدا کردند ایا به نتیجه ای درخور میرسیم یا خیر؟امیدوارم این خونها بیخود و بیجهت ریخته نشده باشند و درخت نورسته ازادی که با خون این فرزندان راستین وطن ابیاری شده است روزی ثمره بدهد و همچون قیام سال 57 خونشان پایمال نشود.




امیدرضا میر صیافی یکی دیگر از ده ها هزار قربانی ای است که اجرا کنندگان اسلام در طول سی سال رخنه شوم خود بر ایران زمین از ملت ما گرفتند و جانشان را تنها به جرم اندیشیدن به وطن خود از دست دادند.بلاخره روزی خواهد رسید که مردم ایران به دادخواهی خون ریخته شده جوانان ایران زمین و امثال یعقوب مهرنهادها و امیدرضا میرصیافی ها بپا خواهند خواست و جواب تمامی ظلمات و ددمنشی ها و شوم گری های این رژیم را با شدت و با صدایی بلند و رسا خواهند داد.اگر کمی گوشهایمان را تیز کنیم شنیدن صدای مرگ بر دیکتاتور که از اماج فریادهای ملت ایران در اینده بر خواهد خواست چندان سخت نیست.به راستی این چه هدیه ای بود که در اخرین روزهای سال 87 باید به خانواده امیدرضا داده شود؟اقای خامنه ای و تمامی ملایان بی همه چیز تا کی میخواهید به این جور و ستم و ظلم در حق ملت ایران پافشاری کنید و این همه خون برای بالا نگه داشتن کفه ترازوی ثروتهای میلیارد دلاری تان بریزید؟شاه را به خاطر ندارید؟به خاطر ندارید که چگونه ملت ایران با تظاهرات میلیونی خود علیه او شعار دادند و مرگ او و اطرافیانش را طلبیدند؟به یاد ندارید که شاه چگونه با چشمانی گریان و اشک الود و چهره ای خمور و ترحم بر انگیز در حالی که ملت به خاطر خروج او از ایران در پوست خود نمی گنجیدند پا بر پله های هواپیما به مقصدی که معلوم نبود نتیجه اش چه باشد گذاشت؟به خاطر ندارید که ملت ایران چگونه در مقابل ظلم ایستادگی کردند؟ایا باز هم خواهان تکرار تاریخ هستید؟ایا میخواهید ملت ایران نیز شما را همچون شاه از ایران بیرون بیندازند و یا شما را به پای چوبه دار ببرند؟نمی دانم چقدر میتوانید پست و بی وجدان باشید که با خیالی اسوده سر بر بالشت بگذارید،در حالی که ملت ایران و خانواده امیدرضاها را در این روزهای نوروزی اسیر غم و حسرت و اندوه کرده اید.امیدرضای جوان مرگ صاحب وبلاگی بود که پس از فوتش سریعا از جانب اوباش حکومتی حذف گردید،اما به همت خسن اقای عزیز بک اپ مطالب وبلاگش را از طریق ادرس زیر میتوانید مطالعه بفرمایید:





نوروز واقعی زمانی خواهد بود که انتقام خون تمامی ازادیخواهانی که خونشان در راه وطن ریخته شده را بگیریم.نوروز واقعی زمانی خواهد بود که به جای قران تازی،شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ بر سر سفره های هفت سینمان باشد.نوروی واقعی زمانی خواهد بود که پرچم سه رنگ شیر و خورشید یکی از ملزومات سفره هفت سین ایرانی باشد.


امروز همسر خمینی ملعون خديجه ثقفي نیز از این دنیا رفت.نمی دانم این امر تصادفی است و یا به اصطلاح حکمتی در ان است که در نخستین روز سال جدید و در حالی که ایران یکی از فرزندان دیگر خود را نیز از دست داد همسر یکی از جنایتکارترین افراد در طول تاریخ ایران از این دنیا رفت.خمینی معلوم بود که خیلی خودش را چاق کرده بود و حسابی ملت ما را چاپیده بود که ان همه عمر کرد.پس از حدودا بیست سال از مرگ خمینی اکنون نظاره گر فوت همسر خمینی هستیم.فرض بفرمایید این خانوم چقدر از حق ملت ایران خورده بود که تا به این حد عمر کرده بود.تعجبی ندارد که اکثر اخوندهای به درک واصل شده سنی بیش از هشتاد سال دارند.مشخص است افرادی که تمامی عمر خود را بدون وجدان و شرف و سراسر عیش و نوش و خوشگزرانی طی کرده اند عمری طولانی کنند.متاسفانه و یا خوشبختانه به دنیای پس از مرگ اعتقادی ندارم،ولی در یک لحظه با خود فکر میکنم و تصور میکنم که همسر خمینی جلاد گام بر دنیایی دیگر نهاده و ثمره یک عمر زندگی کثیف و ناچیز در حالی که شوهرش سبب مرگ هزاران تن از مردم ایران شده را میبیند.این زن نیز همچون بسیاری دیگر از سران و قماش این رژیم که مجازات اعمال متحجرانه شان را ندیدند از این دنیا رفت،ولی روزی خواهد رسید که ملت ایران بپا خواهد خواست و علاوه بر محاکمه جلادان و جنایتکاران رژیم، نام امثال شما را در لیست جنایتکاران و سکوت پیشه کنندگان در مقابل جنایات قرار خواهد داد.


۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

بوی نسیم نوروزی


یک سال دیگر هم گذشت،دوازده ماه دیگر هم گذشت،یک سال دیگر هم میگذرد.در این میان بحث فقط معطوف زمان نیست بلکه بیشتر متوجه عملکرد مفیدی است که انسانها با بهره گیری از زمان به انجام میرسانند.عملکرد مفید هم که قربانش بروم در میان مردم ما چندان جایی را برای خود باز نکرده است.اول برای اینکه به طور کلی عرایض بنده روشن گردد باید توضیح مشخصی از عملکرد مفید داده شود.وقت و زمان انسان ارزشمند است.زیرا در بازه های زمانی انسان میتواند وقتش را بر سر مواردی بگذارد که در ان میتواند به بالا بردن معلومات خود و در اختیار گذاردن اطلاعاتش برای سایر افراد جامعه،انجام کارهایی خیرخواهانه و وطن دوستانه که میتواند به پیشرفت ساختار اجتماعی،اداری،اقتصادی و سایر زمینه های مختلف کمک کند و در نتیجه به خود و به جامعه کمک برساند.با این وصف کوتاه فکر نمی کنم کمتر از سه چهار درصد مردم ایران تازه اگر خیلی هم اغراق امیز سخن بگوییم کار مفید انجام دهند.میانگین مطالعه مردم ایران در طول یک سال از صد درصد زمانی که در اختیار دارند تنها پنج دهم درصد را به خود اختصاص میدهد.ضمن انکه ان پنج دهم درصد مطالعه نیز نمی تواند لزوما مطالعه مفیدی باشد.کتاب داریم تا کتاب و هر کتاب،مقاله و یا نوشته ای حاوی مطالب مفید و سازنده فکری برای اشخاص نمی باشد.برای مثال خواندن تحریر الوسیله خمینی برای انسان چه فایده ای دارد جز انکه محتویات ذهن یک فرد مغز پوسیده را روایت میکند؟
به هر حال سال 1387 خورشیدی هم که سال موش لقب داشت سپری گشت و سال گاو! فرا رسید(احتمالا مسلمین کلی به خاطر این سال غوغا به پا خواهند کرد،چون در هر حال سال 88 سال یکی از حیوانات مورد علاقه مسلمین بر طبق بلندترین سوره قران یعنی بقره می باشد).امیدوارم همه هم میهنان گرامی ام سالی پر برکت و خرم را سپری کنند و اوضاع در سال نو پیوسته به کامشان نیک باشد.من نیز در طی این روزهای عید باستانی نوروز به همراه خانواده به مسافرتی خواهم رفت تا بلکه مقداری هوایی تازه کرده و کمی از حال و هوای گرد و خاک گرفته خود بیرون بیاییم.وظیفه است که هر ایرانی علاوه بر اینکه نوروز را به عنوان یک عید و جشن ملی و باستانی میشناسد از درونمایه و تاریخچه ان و همچنین مناسبت فرهنگی عید باستانی نوروز باخبر باشد.البته پرداختن به این موضوع را بنده به اینده واگذار میکنم و در ادامه تنها به معنی و مفهوم هر یک عناصر تشکیل دهنده سفره هفت سین به صورت خلاصه خواهم پرداخت.
نوروز بزرگترين جشن ملى ايرانيان سابقه اى هزاران ساله دارد. از گذشته هاى دور آريايى هاى ساكن در فلات ايران روز اول سال و آغاز بهار را به برگزارى مراسم ويژه و توأم با سرور و شادمانى اختصاص مى دادند. برخى پژوهشگران ، ريشه تاريخى اين جشن را به «جمشيد پيشدادى» نسبت مى دهند و نوروز را «نوروز جمشيدى» مى خوانند.
اين گروه معتقدند كه جمشيدشاه بعداز يك سلسله اصلاحات اجتماعى بر تخت زرين نشست و فاصله بين دماوند تا بابل را در يك روز پيمود و آن روز (روز هرمزد) از فروردين ماه بود. چون مردم اين شگفتى از وى بديدند جشن گرفتند و آن روز را «نوروز» خواندند.اما عاملی که «نوروز» را از دیگر جشنهای ایران باستان جدا کرد و باعث ماندگاری ان تا امروز شد«فلسفه وجودی نوروز» است:
زایش و نوشدنی که همزمان با سال جدید در طبیعت هم دیده میشود.
دکتر میرزایی جامعه شناس در این باره میگوید:«یکی از نمودهای زندگی جمعی،برگزاری جشنها و ایینهای گروهی است،گردهم امدنهایی که به نیت نیایش و شکرگزاری و یا سرور و شادمانش شکل میگیرند.بر همین اساس جشنها و ایینهای جامعه ایران را هم می توان به سه گروه عمده تقسیم بندی کرد:جشنها و مناسبتهای دینی و مذهبی-جشنهای ملی و قهرمانی و جشنهای باستانی و اسطوره ای.جامعه ایران در گذشته به شادی به عنوان عنصر نیرو دهنده به روان انسان،توجه ویژه داشتند.انها بر اساس ایین زرتشتی خود چهار جشن بزرگ و ویژه تیرگان،مهرگان،سده و اسپندگان را همراه با شادی و سرور و نیایش برگزار می کردند.
در این بین نوروز بنا به اصل تازگی بخشیدن به طبیعت و روح انسان همچنان پایدار ماند.گرچه با توجه به قانون تغییر پدیده های فرهنگی،نوروز هم ناگزیر نسبت به گذشته با دگرگونی هایی همراه است.
به هر حال در ایین های باستانی ایران برای هر جشن « جشن خوانی» گستره می شود که دارای انواع خوراکی ها بود.خوان نوروزی «هفت سین» نام داشت و می بایست از بقیه خوانها رنگین تر باشد.
این سفره معمولا چند ساعت مانده به زمان تحویل سال نو اماده بود و بر صفحه ای بند تر از سطح زمین چیده میشد.همچنین ميزدپان به منظور پخش کردن خوراکی ها در کنار سفره گماشته میشد.این خوان نوروزی بر پایه عدد مقدس هفت(باز هم عقاید مذهبی) بنا شده بود.توران شهريارى، سخنران جامعه زرتشتى! معتقد است: «تقدس عدد هفت از آيين مهر يا ميتراست و به سالهاى دور باز مى گردد. در اين آيين هفت مرحله وجود داشت براى اينكه انسان به مقام عالى و آسمانى برسد. پس عدد هفت از پيش از زرتشت براى انسان عزيز بوده و در آيين هاى مختلف و به نمادهاى گوناگون ديده مى شود، مانند هفت آسمان، هفت دريا،هفت گیاه و ... . همچنین اسناد تاریخی از برپایی سفره هفت سین به یاد هقت امشاسپندان خبر می دهند،طبق این اسناد،هفت امشاسپندان عبارت بودند از:
.اهورامزدا(به معنى سرور دانا)، و هومن (انديشه نيك ) ، ارديبهشت (پاكى وراستى )، شهريور (شهريارى آرزو شده با كشور جاودانى )، سپندارمزد (عشق و پارسايى ) ، خرداد (رسايى و كمال ) و امرداد (نگهبان گياهان)
اما در بسيارى از منابع تاريخى آمده است كه «هفت سين» نخست «هفت شين» بوده و بعدها به اين نام تغيير يافته است.
شمع،شراب،شیرینی،شهد(عسل)،شمشاد،شربت و شقایق یا شاخه نبات،اجزای تشکیل دهنده سفره هفت شین بودند.برخی دیگر به وود «هفت چین» در ایران پیش از اسلام اعتقاد دارند.سخنران جامعه زرتشتی در این باره می گوید:« در زمان هخامنشیان در نوروز به روی هفت ظرف چینی غذا می گذاشتند که به ان هفت چین یا هفت چیدنی می گفتند.»
بعدها در زمان ساسانيان هفت شين رسم متداول مردم ايران شد و شمشاد در كنار بقيه شين هاى نوروزى، به نشانه سبزى و جاودانگى برسر سفره قرارگرفت. بعد از سقوط ساسانيان وقتى كه مردم ايران اسلام را به زور شمشیر پذيرفتند، سعى كردند كه سنت‌ها و آيين‌هاى باستانى خود را هم حفظ كنند.
به همين دليل، چون در دين اسلام «شراب» مثلا حرام اعلام شده بود،انها،خواهر و همزاد شراب که «سرکه» باشد انتخاب کردند و این گونه شین به سین تغییر پیدا کرد.
البته در اين ‌باره تعابير مختلفى وجود دارد. چنانچه در كتاب فرورى آمده است: كه در روزگار ساسانيان، قابهاى زيباى منقوش و گرانبها از جنس كانولين، از چين به ايران وارد مى‌شد. يكى از كالاهاى مهم بازرگانى چين و ايران همين ظرف‌هايى بود كه بعدها به نام كشورى كه از آن آمده بودند «چينى» نام گذارى شد و به گويشى ديگر به شكل سينى و به صورت معرب «سينى» در ايران رواج يافتند. به هر روى خوراكى‌هاى خاصى بر سفره هفت سين مى‌نشينند كه عبارتند از: سيب، سركه، سمنو، سماق، سير، سنجد و سبزی(سبزه).




خوراكى هايى كه به نيت هاى گوناگون انتخاب شده اند:
سمنو: نماد زايش و بارورى گياهان است و از جوانه هاى تازه رسيده گندم تهيه مى شودسيب: هم نماد بارورى است و زايش. درگذشته سيب را درخم هاى ويژه اى نگهدارى مى كردند و قبل از نوروز به همديگر هديه مى دادند.مى گويند كه سيب با زايش هم نسبت دارد، بدين صورت كه اغلب درويشى سيبى را از وسط نصف مى كرد و نيمى از آن را به زن و نيم ديگر را به شوهر مى داد و به اين ترتيب مرد از عقيم بودن و زن از نازايى رها مى شد.سنجد: نماد عشق و دلباختگى است و از مقدمات اصلى تولد و زايندگى. عده اى عقيده دارند كه بوى برگ و شكوفه درخت سنجد محرك عشق است !
سبزه: نماد شادابى و سرسبزى و نشانگر زندگى بشر و پيوند او با طبيعت است.درگذشته سبزه ها را به تعداد هفت يا دوازده كه شمار مقدس برج هاست در قاب هاى گرانبها سبز مى كردند. در دوران باستان دركاخ پادشاهان ۲۰ روز پيش ازنوروز دوازده ستون را از خشت خام برمى آوردند و بر هريك از آنها يكى از غلات را مى كاشتند و خوب روييدن هريك را به فال نيك مى گرفتند و برآن بودند كه آن دانه درآن سال پربار خواهدبود. در روز ششم فروردين آنها را مى چيدند و به نشانه بركت و بارورى در تالارها پخش مى كردند.
سماق و سير نماد چاشنى و محرك شادى در زندگى به شمار مى روند. اما غير از اين گياهان و ميوه هاى سفره نشين، خوان نوروزى اجزاى ديگرى هم داشته است: دراين ميان « تخم مرغ» نماد زايش و آفرينش است و نشانه اى از نطفه و نژاد. «آينه» نماد روشنايى است و حتماً بايد در بالاى سفره جاى بگيرد. «آب و ماهى» نشانه بركت در زندگى هستند. ماهى به عنوان نشانه اسفندماه بر سفره گذاشته مى شود.و «سكه» كه نمادى از امشاسپند شهريور (نگهبان فلزات) است و به نيت بركت و درآمد زياد انتخاب شده است.
شاخه هاى سرو، دانه هاى انار، گل بيدمشك، شير نارنج، نان و پنير، شمعدان و... را هم مى توان جزو اجزاى ديگر سفره هفت سين دانست. متاسفانه وجود«كتاب مقدس» هم يكى از پايه هاى اصلى خوان نوروزى طبق فرهنگ سازی های غلط مذهبی محسوب میشود و براساس آن هرخانواده اى به تناسب مذهب خود، كتاب به اصطلاح مقدسى را كه قبول دارد بر سفره مى گذارد.البته بر ماست که به جای بهره گیری از این عقاید پوچ مذهبی فرهنگ و هویت ایرانی خود را گرامی بداریم و شاهنامه حکیم توس را جایگزین این کتب مذهبی نماییم.



برخیز که می‌رود زمستانبگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نهمنقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بارزحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروزدر باغچه می‌کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاقدر موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نمانددر زیر گلیم و عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروزو آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستاربس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارستآنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوستبر هم ننهد ز تیرباران

سعدی چو به میوه می‌رسد دستسهلست جفای بوستانبان



از طرفی دیگر بیست و نهم اسفند ماه مصادف است با پنجاه و هشتمین سالروز ملی شدن صنعت نفت با همت زنده یاد دکتر محمد مصدق و یاران میهن پرستش و با پشتیبانی و اراده ملت ایران که این شعله های فروزان استقلال طلبانه و ازادی خواهانه اش توانست بزرگترین نیروی امپریالیستی جهان را بر زانو در اورد و نام ایران را به عنوان نخستین کشور جهان سومی که چنین کاری را میسر ساخته بود در تاریخ ثبت کرد.بیست و نهم اسفند ماه به عنوان سالروز یک حرکت خروش امیز که تلاطم امواج دریای ازادی که پیوستگی قلبهای تک تک مردم ایران را حاصل میگشت در تاریخ ایران و جهان به عنوان روزی که ایرانی پس از چندین دهه شکوهمندانه عرصه ظهور را بر دشمنان دیرینه ایران تنگ کرد شناخته میشود.
پس از ملی کردن صنعت نفت،سیاستمداران انگلیسی که به شدت از این حرکت جسورانه ایران خشمگین و البته متحیر شده بودند شکایتی را به خدمت سازمان بین الملل بردند که نتیجتا به دادگاهی رسمی در لاهه(پایتخت هلند) ختم گردید که زنده یاد دکتر محمد مصدق به دفاع از حقوق ملت ایران پرداخت و توانست مشتی محکم بر دهان ان پیر استعمار بزند و با نطق شکوهمندی که با همراهی زنده یاد دکتر کریم سنجابی نیز همراه بود توانست رای دادگاه بین المللی را به نفع خود و به نفع ملت ایران جذب نماید. و به همین مناسبت جایگاه مصدق به احترام این مرد بزرگ تا به امروز خالی مانده است و هیچ کس بر جایگاه وی تکیه نکرده است.
ملت ایران بیشتر از صد سال پیش انقلاب ناکام مشروطیت را برای برقراری عدالت اجتماعی و ارمان استقلال و ازادی خواهی رغم زد و این در حالی بود که این موارد به کلی برای بسیاری از کشورهای خاورمیانه ناشناخته بود،چندین دهه بعد و در سال بیست و نه صنعت نفت را ملی کرد و در مقابل انگلیس که پنجه های استعمار و نفوذ جهانیش در دنیا مشهور بود ایستادگی نمود و در سال پنجاه و هفت نیز انقلاب ناکامی را رغم زد که وضع را به وضع شوم فعلی مملکت ما دچار ساخت.جای تاسف دارد با وجود این همه افتخار افرینی ها و خروش های جاودانه اهداف بلند ملی میهنی، اکنون از کشورهایی که زمانی سگشان هم حساب نمی کردیم تا این اندازه عقب بمانیم.کشورهایی همچون ترکیه و عربستان که زمانی به افغانیان در نزد ما ایرانیان میماندند اکنون در مقابل ایرانیان سر بالا میکنند و کوچکترین توجهی نمی نمایند.چقدر تاسف بار. بعد از ان همه افتخار افرینی و تلاش در جهت کسب ازادی باید وضعمان اینگونه رغم بخورد؟شرم بر ان ایرانی نمایانی باد که با همکاری روسا و اربابان غربی خود این بلا را بر سر ما اوردند و راه مصدق و ملت ایران را برای تجدید قوا مسدود کردند و اکنون نیز با کمال وقاحت و پررویی همچنان کینه ورزانه و در تلاشی بی ثمر برای سیه کردن چهره مصدق به زعم خود افشاگری میکنند.
بلاخره روزی خواهد رسید که امثال تلاشهای ارمان گرایانه ملت ایران که دنباله روی حرکتهای بزرگی چون ملی کردن صنعت نفت است را به ثمر خواهیم رساند و هرچه شکوهمندانه تر ایران را به جایگاهی که بدان متعلق است خواهیم رساند.

۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

چهارشنبه سوری



باز هم چهارشنبه سوری دیگر و شبی دیگر در پرتو روشنایی ای که نه علتش خورشید به عنوان ستاره ای فضایی بلکه خورشیدی است که برخواسته از فرهنگ و سنت دیرین ما ایرانیان و نشات گرفته از تعالیم زرتشت است.اتش از دیرباز حتی قبل از انکه اشو زرتشت انرا سمبل و سرلوحه کار خود و پاک گرداننده سیر بشری قرار دهد در نزد ایرانیان از جایگاه ویژه ای برخوردار بود.اتش جمله نخستین مواردی بود که بشر به همت ایرانیان انرا کشف کرد و به مرور زمان و با مطلع گردیدن از جایگاه ویژه ای که اتش میتوانست در پیشرفت و ترقی بشر داشته باشد انرا به عنوان نماد و الگوی بلوغ بشریت قلمداد کردند.ایرانیان با توجه بر انکه جمله نخستین کسانی بودند که اتش را کشف کردند،اولین کسانی نیز بودند که به اهمیت و ماهیت عظیمی که در اتش به مثابه بسیاری از مضامین اجتماعی که در ان نهفته بود پی بردند.اتش در طی 3746 سالی که از رسالت زرتشت به عنوان اموزگار و فیلسوفی بزرگ میگذرد همواره تجلی گر خرد و خردگرایی و ابزاری که نجات دهنده انسان از تلاطم امواج سهمگین ظلم و ستم و بیداد و غاری تاریک که اکنده از جهل و نادانی و خیانت است بوده.اتش سمبلی است که انسان را از اعماق تاریکی و سیه دلی و افکار پلید و شوم به سوی اینده ای روشن و صبحی دل انگیز هدایت میکند و مسیر را برای پیمایش جاده زندگانی و کشف دانستنیها نورانی میگرداند.اتش به خصوص پس از انقلاب صنعتی اروپا به عنوان سمبل پیشرفت و رشد و ترقی بشر شناخته شده و جملگی نخستین و مهمترین مواردی بود که بشر را از لحاظ پیشرفت و گسیل به سوی تکنولوژی به جایگاه کنونی رساند.
چهارشنبه سوری نیز بر مبنای مقدمه ای که ذکر شد و طبق اصولی که بیان کننده خردگرایی و مبارزه با ظلم و ستم و جهل و بیداد است استوار گردیده.چهارشنبه سوری یکی از جشنهای گران و ارزشمند ما ایرانیان است که از دیرباز نیاکان اریایی و اجداد ما انرا طبق سنن و شالوده گزاری های فرهنگی جشن میگرفتند و سالیانه اتش را به عنوان نماد روشن دلی و پیشرفت ستایش(ستایش با پرستش تفاوتش زمین تا اسمان است)میکردند.نسل نو و نسلی که فرهنگ و ادبیات خود را مدیون نیاکان باستانی و همچنین اجدادش(همچون فردوسی بزرگ) پس از حمله اعراب است،به نوبه خود سعی مینماید که این نماد فرهنگی و جشن ملی را سالیانه در ان حدی که در توان دارد و تا حدی که با ممانعت و برخورد عرب پرستان مواجه نگردد اجرا نماید.
متاسفانه مراسمی که تحت عنوان چهارشنبه سوری در مملکت ما سالهاست که اجرا میشود با ذات و ماهیت حقیقی چهارشنبه سوری فاصله زیادی دارد.امروزه بیشتر چهارشنبه سوری به یک تفریح مخرب به خصوص برای بسیاری از جوانان تبدیل شده که در ان با استفاده از ابزار و مواد محترقه خطرناک علاوه بر به بار اوردن خسارت های مالی،جان خود و دیگران را نیز به خطر انداخته و هر ساله باید شاهد انواع و اقسام سوختگی و اسیبهای وارده بر مردم باشیم.شاید بهتر باشد نام این چهارنشبه سوری را،چهارشنبه سوری تازی بنامیم که تا حدودی نیز خواسته های این حکومت را بر اورد ساخته.این حکومت در طی سی سالی که از حکومت ننگینش میگذرد همواره سعی را بر ان گذارده که به طرق گوناگون ارزشها و سنن و مناسبات فرهنگی ما را کمرنگ ساخته و در این راه نیز از هیچ حرکتی دریغ ننموده است.در مورد چهارشنبه سوری نیز این مورد صادق است.خمینی از همان ابتدا که قدرت را در دست گرفت همواره بر این نکته تاکید کرد که باید به جای جشنها و سنن طاغوتی!!! اعیاد و مراسم اسلامی و الهی را برگزار کرد(همچون اعیاد!!! غدیر خم و سعید).اوباش راس حکومت با منع کردن بسیاری از ازادی ها و ابزاری که مردم را سرگرم میساختند راه را به گونه ای منحرف کردند که به خودی خود بسیاری از مردم را مجاب ساخت که به جای برگزاری مراسمی همچون قاشق زنی و فال گوش ایستادن و یا مواد و ابزاری همچون کوزه عمدتا به ترقه های خطرناک و زیان بار که الودگی های صوتی و انواع و اقسام زیانهای دیگر را در بر داشت متوسل شوند.فرهنگ سازی ای که این حکومت در ضمن این موارد نیز کرده خود دلیلی دیگر بر مدعاست.پیشرفتی که در زمینه ترقه بازی و مواد منفجره در طی این سالها حاصل شده نیز نقش به سزایی در جذب بسیاری از مردم به خصوص جوانان به این قبیل موارد و ابزار داشته.فضله پرانی ها و اراجیفی که شماری از اوباش اسلامی روا داشته اند نیز جمله موارد دیگری است که دشمنی کینه توزانه ملایان را با فرهنگ و سنن ایرانی به وضوح بیان میدارد.برای مثال ایت الله مطهری چهارشنبه سوری را جشن ابلهان دانسته،ایت االله خامنه ای چهارشنبه سوری را ضد اسلام دانسته،ایت الله مصباح هم چهارشنبه سوری را جشنی شیطانی برای فراهم کردن مقدمات حکومت شیطان بر جهان تعبیر کرده(در واقع چنین موردی اصالتا بر خواسته از تفاسیر ایت الله طباطبایی است).دشمنی اکنده ای که نمایندگان امام زمان با ایران و فرهنگ ایرانی داشتند در طی این سال بیش از هر زمان دیگری واضح و مبرهن گردیده است.
شاید بهتر باشد کمی نیز ما خود تلاش کرده و به جای انکه هزینه های نسبتا قابل توجهی را صرف خریدن انواع و اقسام ترقه کنیم،این جشن ملی را مطابق با ماهین و مبانی ای که درش نهفته است اجرا نماییم و تا به این حد خواسته های حکومت برای لکه دار کردن فرهنگ ایرانی را بر اورد نسازیم.چهارشنبه سوری جشنی است که در وهله اول باید مراسم و کارنوالهایی بزرگ در سراسر کشور برپا گردد تا در این شب مردم شادی و نشاط را با شور کامل حس کنند و با فراهم کردن جایگاه مناسب برای اتش طبق همه انچه که گفته شد اتش را نیز به عنوان نماد و سمبل این مراسم ارج بنهند.پس از ان وظیفه ماست که جشنها و سنتهایی که تجلی گر ماهیت و اصالت این جشن باشد را نیز برگزار کرده و انان را همچون گذشته احیا کنیم.استفاده از ابزار و مواد بی خطر همچون فشفشه،منور،کوزه،سیگارت و یا امثال چنین موادی نیز در مرحله اخر جمله مواردی است که بلاخره اجرای انها بلامانع است و حتی در کشورهای اروپایی نیز با مشکلی اجین نیست.



چهارشنبه سوری از حیث دیگر با توجه به اشاراتی که در شاهنامه بر اهمیت ان و گرامی داشتن ان به عنوان جشنی ملی شده از جایگاه ویژه ای برخوردار است.رازی و مولوی نیز به تفضیل در رابطه با ان سخن گفته اند.موارد متعدد و اشارات فراوان دیگری نیز در این باره وجود دارد که میتواند گفته من را اثبات کند.پس بهتر است با همه این تفاصیل این جشن را واقعا همانگونه که باید و شاید اجرا نماییم و نگذاریم که بیش از این بازیچه دست انایرانیان شویم.امیدوارم دسته کم با توجه به تبلیغات فراوانی که در سایتها و وبلاگهای اینترنتی که عمدتا انعکاسش در درجه اول بر میگردد به شبکه ماهواره ای کانال یک زنگ خطری نیز باشد برای حکومت(گرچه فکر نمی کنم امسال هم مردم ذره ای نسبت به این مسائل عاقل شده باشند).امیدوارم روزی برسد که بسیاری از جشنها و اعیاد ایرانی را با شکوه و جلال خاص خود انطور که شایسته است برگزار نماییم و هویت و ملیت خود را احیا نماییم، به طوری که کشورهای به اصطلاح متمدن غربی و امریکایی نسبت به تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی رشک ورزند.

۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

سالروز درگذشت پیر احمد اباد


باری چند و سالی چند 14 اسفند فرا رسید.روزی که محمد مصدق اخرین امید ایران برای احیای غرور و افتخار و عظمت گذشته چشم از جهان فروبست.روزی که پیر احمد اباد غریبانه به جرم خدمت و میهن پرستی و مبارزه با استعمار و استبداد به مدت 42 سال محبوس در تبعیدگاهش شد.روزی که اصلی ترین شخص در ملی کردن صنعت نفت و سردمدار دموکراسی نوینی که تا 2500 سال پیش بی سابقه بود زندگی را بدرود گفت.پس از نادرشاه افشار مصدق تنها فردی بود که نام ایران را اجین با غرور و افتخار و سربلندی در جهان مشهور کرد و چشم اندازی روشن را برای ایران رغم زد که در صورت مسدود نکردن راه افتخار افرینش به جد ایران وضعش هیچ گاه به وضع کنونی ختم نمی گردید.چه تلخ است بازی روزگار.افرادی که جز استقلال و ازادی و بر قراری عدالت اجتماعی در کشورشان خواسته دیگری نداشتند باید به ان سرنوشت دچار شوند و ان گونه تنها از دنیا بروند و افراد ظالم و ستمگر و خائن در کاخهایشان در حال عیش و نوش و خوشگذرانی و چپاول حقوق ملت ایران باشند.
نمی دانم امسال چه میشود؟امیدوارم دسته کم یک فرجه ای برایم پیش اید که بتوانم به احمد اباد بروم و باری دیگر بوی خاک مرطوب تبعیدگاه مصدق را استشمام کنم.وقتی که تصاویرش را نگاه میکنم گویی که دارد با من حرف میزند،وقتی که صدایش را میشونم انرژی خاصی میگرم انچنان که حس میکنم دوباره متولد شدم،وقتی که سخنرانی و دفاعیاتش از حقوق ملت ایران در دادگاه لاهه و دفاع از خود در دادگاه فرمایشی شاه را می بینم گویی که منجی ایران از باتلاق بیداد و استثمار و استحمار و استبداد را میبینم.اما افسوس که هیچ کدام از اهداف بلندی که مصدق در ذهن داشت تا به امروز عملی نشدند.نمی دانم در واپسین روزهای گذشتن 42 سال از درگذشت مصدق باز هم میتوانم به خود قوت قلب دهم و بگویم که بلاخره ارمانت را محقق میسازیم یا نه؟باعث شرم است فردی که جز ایران درد دیگری نداشت امروزه حتی یک کوچه به نامش نباشد اما نام انواع و اقسام تروریست و اخوند و هر نوع خائن دیگری باید بر بزرگترین و اصلی ترین خیابانهای پایتخت و سایر شهرهای کشور باشد.میدانم و بلکه یقین دارم روزی خواهد رسید دینی که تک تک ما ایرانیان به کشورمان داریم را با اتکا به راه امثال مصدق و تمامی میهن پرستان حقیقی و ازادیخواهان و خادمان ایران ادا خواهیم کرد و گرگان سیاه تخریب گر را از وطنمان به بیرون خواهیم راند و تمام انچه که ازمان گرفتند را باز پس خواهیم گرفت.
در ادامه مختصری از زندگی زنده یاد دکتر محمد مصدق نوشته خلیل موحد را خواهی خواند.
مصدق‌ در 29 اردیبهشت‌ 1261 هـ .ش‌. در تهران‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ میرزا هدایت‌ آشتیانی‌ وزیر دفتر در دوران‌ ناصری‌ و از رجال‌ تجددخواه‌ و هوادار امیرکبیر به‌ شمار می‌رفت‌. اودر سال‌ 1271 هـ.ش‌ و در زمانی‌ که‌ مصدق‌ دوازده‌ ساله‌ بود، بدرود حیات‌ گفت‌.
مادر مصدق‌، ملک‌ تاج‌ خانم‌ نجم‌ السلطنه‌(درگذشته‌ 1311 هـ.ش‌.) از نوادگان‌ فتحعلی‌ شاه‌ قاجار بود که‌ در سال‌ 1307، بیمارستان‌ “نجمیه‌” را در تهران‌ (در خیابان‌ جمهوری‌ فعلی‌) بنیان‌نهاد. این‌ بیمارستان‌ که‌ بعد از بیمارستان‌ “سینا” دومین‌ ساختمان‌ طراحی‌ شده‌ برای‌ بیمارستان‌ محسوب‌ می‌شود در حال‌ حاضر در اختیار دانشگاه‌ بقیه‌الله‌ وابسته‌ به‌ سپاه‌ است‌ که‌ در سال‌گذشته‌ - سال‌ 82 - در ردیف‌ آثار ملی‌ قرار گرفت‌ - روزنامه‌ی‌ شرق‌ 12/7/1382
مصدق‌ بعد از درگذشت‌ پدرش‌، از طرف‌ ناصرالدین‌شاه‌ لقب‌ “مصدق‌ السلطنه‌” را دریافت‌ کرد، زیرا به‌ گفته‌ی‌ مصدق‌ در آن‌ دوره‌، اعطای‌ لقب‌ و ارجاع‌ خدمت‌ تابع‌ سن‌ و سال‌ افراد نبود وبسیاری‌ از مشاغل‌ را شاه‌ در طول‌ زندگی‌ و یا بعد از مرگ‌ رجال‌ کشور، برای‌ قدردانی‌ به‌ فرزندان‌ آنها محول‌ می‌کرد.
مصدق‌ بعد از گذراندن‌ تحصیلات‌ ابتدایی‌ در تهران‌، اندک‌ زمانی‌ بعد از ترور ناصرالدین‌ شاه‌ (اردیبهشت‌ 1275) به‌ پست‌ عالیرتبه‌ی‌ مالیه‌ و بازرس‌ امور مالی‌ که‌ در آن‌ زمان‌ اصطلاحا مستوفی‌ نامیده‌ می‌شد، رسید. او در هنگام‌ انتصاب‌ به‌ سمت‌ مستوفی‌گری‌ خراسان‌، شانزده‌ هفده‌ سال‌ بیشتر نداشت‌; اما به‌ روایت‌ خودش‌ به‌ رغم‌ احساس‌ رضایت‌ در سال‌های‌ نخستین ‌این‌ مسؤولیت‌، پنداشت‌ که‌ معلومات‌ دیگری‌ نیز هست‌ که‌ در مکتب‌خانه‌های‌ متداول‌ نیاموخته‌ و در نتیجه‌ تصمیم‌ گرفت‌ تا در یادگیری‌ آنها بکوشد; و در ظاهر به‌ حکم‌ “عدو شود سبب‌ خیراگر خدا خواهد” با وقوع‌ حادثه‌ای‌ به‌ این‌ مهم‌ دست‌ یافت‌. حادثه‌ از این‌ قرار بود که‌ به‌ دنبال‌ شکایت‌ یک‌ ارباب‌ رجوع‌ که‌ به‌ قول‌ مصدق‌ “حقوقی‌ در حقش‌ برقرار شده‌ و از تأدیه‌ی‌ رسوم‌ معمول‌ خودداری‌ می‌کرد...” بهانه‌ای‌ به‌ دست‌ امین‌السلطان‌ اتابک‌ اعظم‌ صدراعظم‌ دوران‌ ناصری‌ و مظفری‌ داد تا ناراحتی‌ درونی‌ خود را نسبت‌ به‌ مصدق‌ که‌ می‌اندیشید با مخالفان‌ صدراعظم‌ ارتباط دارد، علنی‌ ساخته‌ و تصمیم‌ به‌ برکناری‌ او بگیرد، کاری‌ که‌ در عمل‌ اتفاق‌ نیفتاد.
اما به‌ هرحال‌، بعد از این‌ جریان‌، مصدق‌ در خانه‌ عزلت‌ گزید و سپس‌ برای‌ فرار از رنج‌ بیکاری‌ روانه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ تازه‌تأسیس‌ شده‌ی‌ علوم‌ سیاسی‌ آن‌ دوره‌ گردید. ولی‌ به‌ علت‌ ممنوعیت‌تحصیل‌ مستخدمین‌ دولت‌، او در خانه‌ به‌ مطالعه‌ی‌ خصوصی‌ پرداخت‌ و به‌ گفته‌ی‌ خودش‌ از اساتیدی‌ مانند شادروان‌ شیخ‌ محمدعلی‌ کاشانی‌، میرزا عبدالرزاق‌ خان‌ یغابری‌، میرزاغلامحسین‌خان‌ رهنما و میرزا جوادخان‌ قریب‌ (دیپلم‌ مدرسه‌ی‌ سیاسی‌ و ناظم‌ مدرسه‌ی‌ آلمانی‌) بهره‌ برد. استادانی‌ که‌ مصدق‌ ایام‌ مصاحبت‌ با آنان‌ را همواره‌ به‌ خاطر داشت‌ و خود را مرهون‌ الطاف‌ آنها می‌دانست‌.
مصدق‌ ضمن‌ تأکید بر اینکه‌ چیزی‌ به‌ اندازه‌ی‌ افزایش‌ معلومات‌ در آن‌ زمان‌ برایش‌ اهمیت‌ نداشته‌، برای‌ رها کردن‌ خدمات‌ دولتی‌ و پرداختن‌ به‌ تحصیل‌، دو دلیل‌ ذکر می‌کند: یکی‌ این‌ بودکه‌ از مسؤولیت‌ کاری‌ که‌ داشتم‌ خود را خلاص‌ کنم‌ تا بهتر بتوانم‌ تحصیل‌ کنم‌ و دیگر اینکه‌ چون‌ تبلیغات‌ بر علیه‌ مستوفیان‌ روز به‌ روز شدت‌ پیدا می‌کرد. من‌ خود را از جرگه‌ی‌ آنان‌ خارج‌نمایم‌ و علت‌ شدت‌ تبلیغات‌ این‌ بود که‌ بعد از مشروطه‌ این‌ فکر در جامعه‌ قوت‌ گرفت‌ که‌ تجدید رژیم‌ مستلزم‌ تشکیلات‌ جدید است‌; کارمندان‌ قدیم‌ باید از کار خارج‌ شوند و جای‌ خود را به‌اشخاص‌ جدید بسپارند.
مصدق‌ در 19 سالگی‌ با خانم‌ ضیاءالسلطنه‌ ازدواج‌ کرد که‌ حاصل‌ آن‌ پنج‌ فرزند بود: خانم‌ ضیاء اشرف‌ (درگذشته‌ به‌ سال‌ 1372); منصوره‌ (درگذشته‌ به‌ سال‌ 1358); مهندس‌ احمد مصدق‌(1364ـ1282); دکتر غلامحسین‌ مصدق‌ (1369ـ1285) و خدیجه‌ کوچکترین‌ فرزند مصدق‌ که‌ از 13 سالگی‌ هنگامی‌ که‌ مأموران‌ استبداد رضاشاهی‌ در تیرماه‌ 1319، مصدق‌ را بعد ستگیری‌، طناب‌ پیچ‌ کرده‌ بودند، دچار شوک‌ و ناراحتی‌ روانی‌ گردید و بخش‌ اعظم‌ عمر خود را در بیمارستانی‌ در “نوشاتل‌” سوئیس‌ گذراند و سرانجام‌ درتاریخ‌ 82/2/29 در همانجا درگذشت‌. - در کنار پدرم‌ مصدق‌، ص‌ 51ـ52 و روزنامه‌ی‌ یاس‌ نو 22/03/1382
تحصیلات
رفتن‌ به‌ خارج‌ از کشور برای‌ افرادی‌ همانند مصدق‌ در آن‌ دوره‌ نیازمند اجازه‌ محمدعلی‌ شاه‌ بود که‌ مصدق‌ توانست‌ بعد از عبور از موانع‌ از جمله‌ مخالفت‌ سعدالدوله‌ (وزیر خارجه‌ وقت‌) این‌اجازه‌ را کسب‌ کند. او بعد از دریافت‌ اجازه‌ مرخصی‌ از شاه‌ ـ به‌ رسم‌ زمانه‌ ـ با او ملاقات‌ کرد. در این‌ ملاقات‌ شاه‌ قاجار به‌ او گفت‌: ما تصور می‌کردیم‌ که‌ شما یک‌ فیلسوف‌ هستید، اکنون ‌اقرار می‌کنید که‌ هیچ‌ نمی‌دانید ومی‌خواهید بروید در اروپا تحصیل‌ کنید. می‌دانم‌ که‌ این‌ یک‌ بهانه‌ است‌ برای‌ فرار از ایران‌، که‌ شما با وضعیت‌ امروز خوشحال‌ و خوشدل‌ نیستید. بروید من ‌دیگر چیزی‌ نمی‌گویم‌ و شما را به‌ خدا می‌سپارم‌.
مصدق‌ در مسیر مسافرت‌ خود به‌ اروپا در تفلیس‌ نیز دچار مشکلاتی‌ شد و چون‌ مجاهدین‌ قفقاز، فرمانفرما(دائی‌ مصدق‌) را در زمره‌ مستبدین‌ و در حال‌ مبارزه‌ با آزادیخواهان‌ می‌دانستند، باتهدید مسلحانه‌ قصد باج‌خواهی‌ مالی‌ از مصدق‌ را داشتند که‌ او ناچار شد با دادن‌ 50 منات‌ (هر منات‌ معادل‌ شش‌ ریال‌) از 320 هزار منات‌ درخواستی‌، از دست‌ مامورین‌ کنسولگری‌ نجات‌یافته‌ و در سال‌ 1288 هـ.ش‌(1909م‌) در اولین‌ مسافرت‌ خود به‌ اروپا، جهت‌ ادامه‌ی‌ تحصیلات‌ وارد پاریس‌ شود و بعد از مشورت‌ با دکتر محمودخان‌ معتمد فرزند میرزا عبدالکریم‌ معتمدالحکما ـ که‌ مقیم‌ پاریس‌ بود ـ روانه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ علوم‌ سیاسی‌ پاریس‌ گردد. او با توجه‌ به‌ سابقه‌ی‌ خدمت‌ در وزارت‌ مالیه‌، آن‌ بخش‌ از برنامه‌ی‌ پنج‌گانه‌ی‌ مدرسه‌ را که‌ مربوط به‌ امور مالی‌ بود انتخاب‌ کرد، و با صلاحدید مدیر مدرسه‌ تا شروع‌ سال‌ تحصیلی‌ جدید به‌ صورت‌ مستمع‌ آزاد در کلاس‌ها شرکت‌ می‌کرد و با وجود آمادگی‌ برای‌ حضور در امتحانات‌ به‌ دلیل‌ اینکه ‌نامش‌ در بین‌ محصلین‌ رسمی‌ نبود، از او برای‌ شرکت‌ در امتحان‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ نیامد، گرچه‌ نوشتن‌ نامه‌ای‌ از مستوفی‌الممالک‌ وزیر مالیه‌ باعث‌ شد که‌ اجازه‌ی‌ شرکت‌ در امتحان‌ را بدست‌ آورد. او در مدتی‌ که‌ مستمع‌ آزاد بود موفق‌ شد در شش‌ عنوان‌ درسی‌، نمره‌ قبولی‌ گرفته‌ و از جمله‌ او در امتحان‌ مالیه‌ عمومی‌ توانست‌ نمره‌ 16 را از 20 بگیرد، ولی‌ در یک‌ درس‌ به‌ عللی‌از نمره‌ی‌ قبولی‌ 12، 11 گرفت‌ و تجدید شد.سال‌ بعد نیز بدلیل‌ اینکه‌ نتوانست‌ به‌ تنها سوال‌ استادش‌ “شارل‌ دوپوئی‌” پاسخ‌ صحیح‌ دهد، نمره‌ 8 گرفت‌.(حقوق‌ بین‌ الملل‌ عمومی‌)
مصدق‌ در سال‌ دوم‌ تحصیل‌ با وجود ضعف‌ و کسالت‌ مزاج‌ و نیز دستور پزشک‌ مبنی‌ بر استراحت‌ کامل‌، اما به‌ دلیل‌ به‌ قول‌ خودش‌ “فرط عشقی‌” که‌ داشت‌ با نادیده‌ گرفتن‌ دستور پزشکش‌”پروفسور هایم‌” مبنی‌ بر استراحت‌ یک‌ساله‌ و ترک‌ مطلق‌ کار، همه‌ روزه‌ به‌ مدرسه‌ می‌رفت‌، ولی‌ بعد از پنج‌ ماه‌ رویارویی‌ با بیماری‌، سرانجام‌ نتوانست‌ در مقابل‌ فشار مضاعف‌ جسمی ‌مقاومت‌ نموده‌ و ناچار بعد از عیادت‌ دکتر خلیل‌ خان‌ ثقفی‌ اعلم‌الدوله‌ (دوست‌ و همسایه‌اش‌ در تهران‌) که‌ عده‌ای‌ از جوانان‌ بختیاری‌ را به‌ سوئیس‌ آورده‌ و به‌ پاریس‌ آمده‌ بود به‌ همراه‌ وی‌ به ‌وطن‌ بازگشت‌ و بعد از اقامتی‌ کوتاه‌ در بوشهر به‌ تهران‌ رفت‌. مصدق‌ بعد از پنج‌ ماه‌ مداوا و استراحت‌ در ایران‌ و این‌ بار به‌ اتفاق‌ خانواده‌ از جمله‌ مادرش‌ ـ که‌ بعد از چهارماه‌ به‌ تهران‌ بازگشت‌ـ در سال‌ 1290 هـ.ش‌(1911 م‌) روانه‌ی‌ سوئیس‌ شد و چون‌ از مدارس‌ ایران‌ مدرکی‌ نداشت‌، با ارایه‌ی‌ تصدیق‌نامه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ سیاسی‌ پاریس‌ ـ که‌ قبلا امتحانات‌ سال‌ اول‌ آن‌ را با موفقیت‌گذرانده‌ بود ـ به‌ نام‌ یک‌ محصل‌ رسمی‌ در دانشکده‌ی‌ حقوق‌ شهر نوشاتل‌ ـ شهری‌ که‌ هیچ‌ جایی‌ برای‌ تفریح‌ و وسیله‌ای‌ برای‌ تفنن‌ نداشت‌ ـ ثبت‌نام‌ کرد و بعد از به‌ پایان‌ رساندن‌ امتحانات‌عقب‌مانده‌ی‌ خود در سال‌ دوم‌ مدرسه‌ی‌ سیاسی‌ پاریس‌ و صرف‌نظر کردن‌ از ادامه‌ی‌ تحصیل‌ در فرانسه‌، در مرداد 1290، داوطلب‌ امتحان‌ دو ساله‌ی‌ سیاسی‌ شد که‌ در نهایت‌ توانست‌ به‌قول‌ خودش‌ بعضا با چاشنی‌ شانس‌، از جمله‌ امتحان‌ ترجمه‌ی‌ کتاب‌ “چهار امپراطور ژوستی‌ نین‌”، از عهده‌ی‌ امتحانات‌ برآید.
او پس‌ از خاتمه‌ی‌ امتحانات‌ و گرفتن‌ مدرک‌ لیسانس‌ دست‌اندرکار مقدمات‌ تهیه‌ی‌ رساله‌ی‌ دکترای‌ خود شد و با تصویب‌ دانشکده‌ی‌ حقوق‌، پایان‌نامه‌ی‌ خود را به‌ نام‌ “وصیت‌ در حقوق‌اسلامی‌” نوشت‌. وی‌ کار تألیف‌ و تدوین‌ رساله‌ی‌ خود را در تهران‌ با کمک‌ علی‌اصغر ماجدی‌ انجام‌ داد و مقدمه‌ی‌ آن‌ را با یاری‌ شیخ‌ محمدعلی‌ کاشانی‌ نوشت‌ و بعد از سه‌ ماه‌ توقف‌ درتهران‌، برای‌ ترجمه‌ی‌ آن‌ به‌ سوئیس‌ رفت‌. در دوران‌ ترجمه‌ی‌ پایان‌نامه‌، به‌ مدت‌ 9 ماه‌ با کمک‌ یکی‌ از دانشجویان‌ هم‌دوره‌ی‌ خود، در دفتر وکالت‌ یکی‌ از وکلا به‌ نام‌ ژان‌ روله‌ کارآموزی‌نمود و در عالی‌ترین‌ دادگاه‌ نوشاتل در محاکمه‌ای‌ شرکت‌ کرد و تصدیق‌نامه‌ی‌ وکالت‌ خود را به‌ شرط پذیرش‌ تابعیت‌ سوئیس‌ ـ که‌ نیازمند ترک‌ تابعیت‌ قبلی‌ نبود ـ از آن‌ دادگاه‌ گرفت‌.پایان‌نامه‌ی‌ مصدق‌ بعد از طی‌ مراحلی‌ و تصویب‌ شورای‌ دانشکده‌، چند روز قبل‌ از حرکت‌ به‌ ایران‌ در پاریس‌ چاپ‌ و منتشر گردید; مصدق‌ بعد از پایان‌ تحصیلات‌ خود و اخذ مدرک‌ دکترا درژوئیه‌ 1914 ـ یک‌ روز قبل‌ از اعلان‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در دوم‌ اوت‌ 1914م‌ ـ به‌ اتفاق‌ همسر و پسرش‌ غلامحسین‌ وارد تهران‌ شد و در حالیکه‌ قصد داشت‌ تا آخر عمر در سوئیس‌ زندگی‌ کند، جنگ‌ بین‌الملل‌ اول‌ باعث‌ شد که‌ نتواند به‌ سوئیس‌ برگردد.
اقامت‌ او در سوئیس‌ که‌ از نوامبر 1910 آغاز شده‌ بود تا اواخر ژوئیه‌ 1914 ادامه‌ یافت‌.
تالیفات
الف: “مسؤولیت‌ دولت‌ برای‌ اعمال‌ خلاف‌ قانونی‌ که‌ از مستخدمین‌ دولتی‌ در موقع‌ انجام‌ وظایف‌شان‌ صادر می‌شود و قاعده‌ی‌ عدم‌ تسلیم‌ مقصرین‌ سیاسی‌”: مصدق‌ این‌ رساله‌ را به‌ زبان‌فرانسه‌ در مدرسه‌ی‌ علوم‌ سیاسی‌ پاریس‌ و برای‌ گرفتن‌ تصدیق‌ نامه‌ نوشت‌ .
ب: “وصیت‌ در حقوق‌ اسلامی‌ (شیعه‌)”: رساله‌ی‌ دکترای‌ مصدق‌ به‌ زبان‌ فرانسه‌ (1914 م‌). قسمت‌هایی‌ از این‌ رساله‌ توسط احمد متین‌دفتری‌، علی‌ معتمدی‌ و نصرالله‌ انتظام‌ ترجمه‌ ودر سال‌ 1302 هـ.ش‌ در تهران‌ در 106 صفحه‌ به‌ چاپ‌ رسید. در سال‌ 1377 نیز علی‌محمد طباطبایی‌ قمی‌ ـ که‌ خود دکترای‌ حقوق‌ و از مبارزان‌ و زندانیان‌ قدیمی‌ست‌ ـ کل‌ پایان‌نامه‌ راکه‌ به‌ گفته‌ی‌ خودش‌ “45 سال‌ پیش‌ آن‌ را ترجمه‌ کرده‌ و در صندوق‌ انتظار جهت‌ یافتن‌ زمان‌ مناسب‌ برای‌ چاپ‌ و نشر آن‌ مانده‌ بود و چندماه‌ هم‌ در وزارت‌ ارشاد برای‌ تحصیل‌ مجوز چاپ‌،بدون‌ پاسخ‌، گرد و خاک‌ بی‌دلیل‌ می‌خورد” از طریق‌ انتشارات‌ زریاب‌، در 216 صفحه‌ منتشر کرد .
ج: “کاپیتولاسیون‌ و ایران‌”; این‌ کتاب‌ به‌ دنبال‌ انتشار خبر الغای‌ کاپیتولاسیون‌ در اول‌ اکتبر 1914 در ترکیه‌ی‌ عثمانی‌ و در جهت‌ آگاهی‌ مردم‌ ایران‌ از نتایج‌ منفی‌ وجود چنین‌ قانونی‌ و نیزبرای‌ تشویق‌ دولت‌ ایران‌ به‌ الغای‌ کاپیتولاسیون‌ نگارش‌ یافت‌. این‌ کتاب‌ مصدق‌ که‌ با مطالعه‌ و بررسی‌ مفاد قراردادهای‌ بین‌المللی‌ منعقده‌ بین‌ دولت‌ ترکیه‌ و اروپا نوشته‌ شد، در آبان‌ 1293در پنج‌هزار نسخه‌ به‌ چاپ‌ رسید در حالی‌که‌ مصدق‌، خود، برای‌ اولین‌بار مسئله‌ی‌ کاپیتولاسیون‌ را طرح‌ و مورد نقد و اعتراض‌ قرار داد، حسنعلی‌ منصور نخست‌وزیر ایران‌ در اوایل‌ دهه‌ی‌ 40 در 19 آبان‌ سال‌ 1343،مصدق‌ را به‌ امضای‌ قرارداد مصونیت‌ سیاسی‌ نظامیان‌ دولت‌ آمریکا در ایران‌، متهم‌ کرد که‌ با واکنش‌ مصدق‌ مواجه‌ شد و ایشان‌ در 22 آبان‌ با نوشتن‌ نامه‌ای به‌ منصور ضمن‌ اظهار تعجب ‌نسبت‌ به‌ بیانات‌ او، اعلام‌ کرد که‌ او اولین‌ کسی‌ بوده‌ که‌ در ایران‌ به‌ مصونیت‌ سیاسی‌ اتباع‌ “دول‌ بیگانه‌” اعتراض‌ کرده‌ و در این‌ مورد رساله‌ی‌ “کاپیتولاسیون‌ و ایران‌” را نوشته‌ و خواهان‌الغای‌ این‌ رژیم‌ مخالف‌ آزادی‌ و استقلال‌ مملکت‌ شده‌ است‌ .
د: “شرکت‌ سهامی‌ در اروپا”: این‌ کتاب‌ بعد از اظهارات‌ اردشیر جی‌، نماینده‌ی‌ زرتشتیان‌ هند در ایران‌، مبنی‌ بر این‌که‌ تاکنون‌ در ایران‌ کتابی‌ درباره‌ی‌ شرکت‌های‌ تجاری‌ منتشر نشده‌ و دراین‌ خصوص‌ کمبودی‌ وجود دارد، با مطالعه‌ی‌ قوانین‌ مختلف‌ کشورهای‌ اروپایی‌، در آبان‌ 1293 در 103 صفحه‌ انتشار یافت‌ .
ه: “دستور در محاکم‌ حقوقی‌”: این‌ کتاب‌ نتیجه‌ی‌ مطالعات‌ گسترده‌ی‌ حقوقی‌ مصدق‌ بود که‌ برای‌ افزایش‌ کیفیت‌ تدریس‌ خود در بیش‌ از یک‌ هزار صفحه‌ تألیف‌ کرده‌ بود. کاری‌ که‌ موجب ‌تعجب‌ مدیر مدرسه‌ی‌ سیاسی‌ تهران‌، دکتر ولی‌الله‌خان‌ نصر گردید. توضیح‌ این‌که‌ مصدق‌ بعد از خاتمه‌ی‌ تحصیلات‌ در غرب‌، قصد داشت‌ مطالعات‌ خود را استمرار بخشیده‌ و آموخته‌های ‌پیشین‌ خود را در مورد ابواب‌ حقوقی‌، در ایران‌ تکمیل‌ نماید ولی‌ در ایران‌ با پیشنهاد دکتر نصر برای‌ تدریس‌ در مدرسه‌ی‌ سیاسی‌ پاسخ‌ مثبت‌ داد و دو ساعت‌ در هفته‌ در آن‌ مدرسه‌ تدریس ‌می‌کرد. کتاب‌ دستور در محاکم‌ حقوقی‌ به‌ درخواست‌ دکتر نصر و احترام‌ به‌ او و دانشجویان‌ آن‌ مدرسه‌ در امرداد 1294 در 497 صفحه‌ چاپ‌ و منتشر شد، و چون‌ این‌ کتاب‌ قرار بود به‌ خارج‌ ازکشور ارسال‌ گردد، مصدق‌ به‌ رغم‌ این‌که‌ “به‌ استعمال‌ لسان‌ و خط اجنبی‌ معتقد نبود”، برای‌ سهولت‌ در امر سانسور که‌ در زمان‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ متداول‌ بود، اسم‌ کتاب‌ را به‌ خط و زبان‌فرانسوی‌ بر پشت‌ جلد نوشت‌ .
و: “مختصری‌ از حقوق‌ پارلمانی‌ در ایران‌ و اروپا برای‌ آقای‌ محترم‌ نمایندگان‌ دوره‌ پنجم‌ تقنینیه‌”: کتاب‌ مذکور در 72 صفحه‌ در سال‌ 1302 انتشار یافت‌ .
ز: “اصول‌ قواعد و قوانین‌ مالیه‌ در ممالک‌ خارجه‌ و ایران‌ قبل‌ از مشروطیت‌ و دوره‌ی‌ مشروطه‌”: این‌ کتاب‌ ابتدا در سال‌ 1304 منتشر شد و در سال‌ 1377 نیز با پیش‌گفتاری‌ از عزت‌الله‌سحابی‌ و مقدمه‌ای‌ از علی‌اکبر شبیری‌نژاد به‌ وسیله‌ی‌ نشر “فرزان‌” تجدید چاپ‌ شد. مصدق‌، انگیزه‌ی‌ خود را از نوشتن‌ این‌ کتاب‌، ارایه‌ی‌ اطلاعات‌ و تجربیات‌ خود در امور مالی‌ به‌ عموم‌مردم‌ معرفی‌ می‌کند مصدق‌ کتاب‌های‌ پنج‌گانه‌ اخیر را مجانی‌ چاپ‌ نمود و بر صفحه‌ی‌ عنوان‌ آنها نوشت‌: “مجانی‌ و حق‌ طبع‌ و ترجمه‌ آزاد است‌.
مقالات
الف: “اسقاط دعاوی‌ یا قاعده‌ی‌ مرور زمان‌”: مصدق‌ این‌ مقاله‌ را در اولین‌ شماره‌ی‌ مجله‌ی‌ علمی‌ در سال‌ 1293 نوشت‌. او ابتدا قصد داشت‌ درباره‌ی‌ سازمان‌ ثبت‌ املاک‌ سوئیس‌ ـ که‌ روی‌ آن‌مطالعاتی‌ داشت‌ ـ مطلبی‌ بنویسد، ولی‌ چون‌ تأسیس‌ چنین‌ سازمانی‌ در ایران‌ آن‌ زمان‌ عملی‌ نبود، از نوشتن‌ این‌ موضوع‌ خودداری‌ کرد و با توجه‌ به‌ شرایط ایران‌ مقاله‌ی‌ “قاعده‌ی‌ مرورزمان‌” را نوشت‌ که‌ باعث‌ ایجاد ارتباط بین‌ او و برخی‌ علمای‌ دینی‌ شد; اما ایراداتی‌ که‌ از طرف‌ آنها بر مقاله‌ وارد گردید و حتا آن‌ را خلاف‌ شرع‌ معرفی‌ کردند، موجبات‌ یأس‌ و نومیدی‌ مصدق‌را فراهم‌ نمود .
ب: البته‌ مجله‌ی‌ “علمی‌” نیز که‌ به‌ پیشنهاد حاج‌ میرزایحیی‌ دولت‌آبادی‌و با مشارکت‌ فیروز نصرت‌الدوله‌، غفاری‌ ذکاءالدوله، محمدعلی‌ نظام‌ مافی‌ سالارمعظم، موسی‌ شیبانی‌ذکاءالسلطنه‌ و مصدق‌ تأسیس‌ و انتشار یافت‌، بعد از ده‌ یا پانزده‌ شماره‌ به‌ گفته‌ی‌ مصدق‌ به‌ دلیل‌ تزلزل‌ اجتماع‌ از بین‌ رفت‌ .
ج: “تصویب‌ بودجه‌ در پارلمان‌های‌ مختلف‌”: در این‌ مقاله‌، مصدق‌ به‌ شرح‌ تاریخچه‌ و روند تصویب‌ بودجه‌ در کشورهایی‌ نظیر آمریکا، انگلیس‌، فرانسه‌ و آلمان‌ و نیز بررسی‌ اصول‌ مالی‌قانون‌ اساسی‌ مشروطیت‌ ایران‌ پرداخته‌ است‌. مقاله‌ی‌ مزبور در مجله‌ی‌ “آینده‌” دوره‌ی‌ اول‌، در سال‌ 1304 بدون‌ نام‌ و با ذکر امضاء محفوظ به‌ چاپ‌ رسید. مجله‌ی‌ “آینده‌” که‌ مصدق ‌برخی‌ مقالات‌ خود را بعضا با امضاء محفوظ در آن‌ می‌نوشت‌، توسط دکتر محمود افشار دوست‌ دوران‌ تحصیل‌ و یار وفادار او اداره‌ می‌شد و افشار در پایان‌ سال‌، نام‌ مقالات‌ مذکور را ذیل‌نام‌ مصدق‌ می‌نوشت‌.
د: “انتخابات‌ در اروپا و ایران‌”: مصدق‌ در این‌ مقاله‌ به‌ شرح‌ قوانین‌ انتخابات‌ در کشورهای‌ مختلف‌ از جمله‌: فرانسه‌، انگلیس‌، آلمان‌، ایتالیا، کانادا و... پرداخته‌ و بحثی‌ را نیز در موردنظام‌نامه‌ی‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ ایران‌ مطرح‌ نموده‌ است‌ .
ه: “تابعیت‌ در ایران‌”: مصدق‌ در این‌ مقاله‌ به‌ بحث‌ و بررسی‌ قوانین‌ مربوط به‌ تابعیت‌ اتباع‌ خارجی‌ در ایران‌ که‌ اصل‌ آن‌ به‌ تأیید ناصرالدین‌شاه‌ رسیده‌ و در دوره‌ی‌ پهلوی‌ اول‌ هم‌ اجرامی‌شده‌، پرداخته‌ است‌ .
و: “اصول‌ مهمه‌ی‌ حقوق‌ مدنی‌ و حقوق‌ تجاری‌ ایران‌”: این‌ مقاله‌ درباره‌ی‌ سیر قوانینی‌ مانند حقوق‌ مدنی‌، عقود، حقوق‌ خانواده‌، حقوق‌ توارث‌، املاک‌ و تجارت‌ در ایران‌ از هنگام‌ وروداسلام‌ تا آغاز مشروطیت‌ و نیز دوره‌ی‌ بعد از مشروطیت‌ است‌. مقالات‌ ردیف‌های‌ 3، 4 و 5 در مجله‌ی‌ “آینده‌”، دوره‌ی‌ دوم‌، سال‌ 1305 به‌ چاپ‌ رسید .
ز: “طرح‌ پیشنهادی‌ برای‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌”: این‌ مطلب‌ کوتاه‌ در دورانی‌ که‌ مصدق‌ در مجلس‌ چهاردهم‌ نماینده‌ بود، در روزنامه‌ی اطلاعات‌ 1323/2/23 چاپ‌ شد.
ح: “مسئله‌ی‌ انتخابات‌”: این‌ مطلب‌ که‌ در یک‌ مقدمه‌ و در شش‌ فصل‌ تنظیم‌ شده‌ به‌ بیان‌ و بررسی‌ قوانین‌ انتخاباتی‌ در ایران‌ پرداخته‌ است‌، در دوره‌ی‌ نمایندگی‌ مصدق‌ در مجلس‌ چهاردهم‌ و به‌ درخواست‌ مجله‌ی‌ “آینده‌”، دوره‌ی‌ سوم‌ در مهرماه‌ 1323 چاپ‌ شده‌ است‌ .