۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

سی سال خاموشی


پیش از هر قضاوتی بهتر است هدف و دلایل ملت ایران را از انقلاب کردن و تغییر رژیم پادشاهی مد نظر داشته باشیم.
حکومت پادشاهی به لحاظ سیاسی دیکتاتوری محسوب می‌شد و شاه قدرتی بالاتر از قانون داشت و همیشه قدرت مطلق فساد در پی خود دارد، نمونه‌های بارز آن در زمان محمدرضا شاه، اختناق سیاسی و جلوگیری از فعالیت حزبهای مخالف و همچنین بازداشت‌ها و محدودیت‌های حکومت برای مخالفین سیاسی خود بود.
معضلات اقتصادی، فقر و گشنگی طبقاتی از مردم، از دیگر ایراداتی هست، که به عملکرد دولتهای زمان شاه گرفته میشود و البته در ارتباط با آن میتوان به فساد مالی، تبعیض‌های اجتماعی و هزینه‌های گزاف دربار و به خصوص جشن دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران اشاره کرد که هنوز بعنوان یکی از پرخرج‌ترین مراسم‌های زمان شاه از آن نام برده میشود.
از لحاظ اجتماعی، رژیم پهلوی همواره متهم به اشاعه فساد و فحشاء، ارتشاء و فساد اداری و بی‌بند و باری اخلاقی شده است و همچنین وضعیت حاکم بر جامعه در آن زمان را بر ضد آئین اسلام و قوانین آن بیان میکنند. و البته همیشه کاپیتولاسیون را یکی از بزرگترین خیانت‌های نظام پیشین میدانند که تبعیضی آشکار برای حقوق ایرانیان قائل شده بود.
و اما آن چند مورد خلاصه که در بالا ذکر شد به انضمام مشکلات بسیار رژیم حاکم در آن زمان، عاملی برای چکانده شدن ماشهء جنبش‌های مردمی و اعتصابات، تظاهرات و سرانجام پیوستن گروه‌های سیاسی و مبارزین مخالف حکومت شاه زیر یک چتر به رهبری خمینی شد، که سرانجام انقلاب سال 57 را به وجود آورد که آن را انقلاب اسلامی نامیدند.
و اما اگر آرمانهای انقلابی مردم را با وضعیت موجود مورد مقایسه قرار دهیم، پیشرفت زیادی نسبت به موقعیت قبل از انقلاب حاصل نکردیم و یکی از مسببین این شکست تاریخی فردیست که بعنوان رهبر این تغییرات انتخاب شد.
انقلاب مردم ایران پس از خروج محمدرضا شاه و دیگر منسوبینش و پیروزی آن با تلاش و مرگ بسیاری از مردم به پیروزی رسید و با ورود خمینی بعنوان یکی از بزرگترین مبارزین برعلیه نظام شاهنشاهی، مردم او را بعنوان سمبُلی از آزادی خود از شر دیکتاتوری دانستند و او را بعنوان قهرمان ملی و رهبر انقلاب شناختند.
اولین خیانت به آرمانهای این انقلاب زمانی پیش آمد که حکومتی به نام “ولایت فقیه” ساخته شده و بنیان نوعی حکومت ریخته شد که در آن شخصی بدون انتخاب مردم به قدرتی بالاتر از مجلس و رئیس جمهوری که -بطور معمول باید منتخبین مردم باشند- میرسد و این “صاحب قدرت” در مقایسه با قدرت دربار و شاه شباهتهای بسیار دارد! و حتی از جهاتی فراتر از آن است برای مثال بر بودجه و مخارج رهبری و دستگاههای مربوطه هیچ نظارتی وجود ندارد، در حالیکه حداقل به صورت فرمالیته بودجه رسمی دربار به تائید مجلس می‌رسید.
رهبری، فرمانده کل قواست، یعنی تمامی ارکان حکومت تحت اراده شخص رهبر هستند و هر قانونی میتواند توسط او نقض شده یا براساس تشخیص او تغییر کند.
شخص رهبر به طور مستقیم توسط مردم انتخاب نمی‌شود، بلکه صرفا توسط اعضاء مجلسی به نام خبرگان که آن هم گزیده و تائید شده رهبر قبلی هستند انتخاب میشود، که باز هم قدرتی برای نظارت برعملکرد، استیضاح و یا خلع او از این مقام وجود ندارند و این قدرتی بدون حد و مرز به شخصی میدهد که در این مقام است و اصولا تفاوتی با آنچه خواست و هدف مردم برای مبارزه با دیکتاتوری شاهنشاهی بود، احساس نمی‌شود.
در مورد معضلات اقتصادی، با شهادت آمارهای موجود وضع معیشتی مردم به مراتب از دوران قبل از انقلاب بدتر شده و حتی رویاهایی یک رهبر برای دادن آب و برق و گاز مجانی هیچگاه میسر نشد، و البته مردم خیلی زود فهمیدند این جملات عامه پسند که شاه نفت شما را می‌دزدد و ما میخواهیم ماهانه درآمد نفت را به حساب شما واریز کنیم، چیزی جز توهمات و یا زرنگی یک انقلابی بی‌خبر از اقتصاد و مملکت‌داری نبوده است.
و البته همچنان با توجه به سیاست‌های غلط در روابط جهانی و اعمال رفتارها و قوانین اشتباه داخلی، اوضاع اقتصادی کشور به صورت مداوم با مشکلات بیشتری روبرو شد، تورم روز افزون و فساد مالی بیداد میکند، جای “درباریان” را “آقا زاده‌ها” گرفتند و همچنان رشوه و رانت در سیستم اداری مملکت جاریست.
و از همه بدتر، کسانی که به ولخرجی‌های شاهانه برای برگزاری یک بار “جشن دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران” که به قصد به رخ کشاندن تاریخ و هویت ایرانیان برگزار شد، ایراد میگرفتند، امروز برای برگزاری مراسم‌های جور و واجور، سمینارهای اسلامی، جشن‌های پیروزی انقلاب و مراسم سالگرد مرگ خمینی و ساخت گنبد و منار طلا و خرج ناهار و شام و رفت و آمد و هزار شکل خرج و برج بودجه و سرمایه کشور را حرام میکنند! و از همه اینها بدتر، درآمد و سرمایه ملت ایران را برای آبادانی دیگر کشورها خرج میکنند.
آنهایی که از قانون تبعیض گذاشتن بین ایرانی و خارجی -به حق- ناراضی بودند، پس از به قدرت رسیدن خودشان را از جامعه مردم عادی جدا دیدند و “دادگاه ویژه روحانیت” را تاسیس کردند که خدای ناکرده نشود که با فاش شدن پرونده‌هایشان احیانا تقدس چند متر پارچه دور سر -گاهی سفید، گاهی سیاه- از بین برود، و امروز بعد از سی سال تزریق اسلام به روح و جسم ملت ایران، همچنان بازار فساد و فحشاء داغ است و آن ملتی که روزگاری به تضمین یک تار سبیل به هم اعتماد میکردند امروز با هزار چک و سفته هم حاضر به دادن بدهی خود نیستند! حرمت اخلاقیات هم چنان حرمت دین به لطف مجریان دروغین از بین رفته، و مردمی که روزی به اعتراض از دوران شاه دست به اعتراض زدند امروز خود مجرمینی هستند که باز برای داشتن حداقل حقوق انسانی خودشان معترضند.
خمینی میتوانست یک قهرمان ملی شود، او میتوانست سمبل آزادی یک ملت شود و سرآغاز تاریخ دموکراسی ایران باشد! ولیکن خواسته یا ناخواسته او خود بنیانگذار یک دیکتاتوری دیگر شد، سلسله مذهبیون!
باز مردم در رنج هستند، در کنار مشکلات معیشتی و تهدیدهای سیاسی جامعه جهانی، در کنار مشکلات اجتماعی و فرهنگی، دوباره باید برای آزادی اندیشه و دموکراسی و حق انتخاب بر سرنوشتشان مبارزه کنند، با این تفاوت که امروز اعتقادشان و اعتمادشان را به لطف رهبران پیروز انقلاب قبلی از دست دادند.
منبع:وبلاگ فضول باشی

0 نظرات:

ارسال یک نظر