۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

به یاد گل سرخ



ملت ایران مدتهاست که در زیر نعل اسبان استبداد و ظلم و اختناق له میشوند و در طی این سرنوشت ناگوار بسیاری از افتخارات و ازادیخواهانی که با جان و دل برای ارمان اسودگی و زندگی صلح امیز و باصفای مردم تلاش کردند را از دست دادند.اما تاسف اور انکه همچنان و پس از گذشت دو قرن از استیلای شوم قاجار بر ایران و پس از ان سلطنت پهلوی و سرانجام حکومت اسلامی و پس از دادن قربانیانی فزون در راه ازادی وطن و باز پس گیری غرور و افتخارات میهنی همچنان باید در باتلاقی که مدتهاست در ان به دام افتاده ایم بمانیم و شاهد بدتر شدن اوضاع و فرو رفتن هرچه بیشتر وطنمان در این گرداب سیاه باشیم.بیست و نهم بهمن مصادف است با اعدام خسرو گلسرخی که زمانی از مبارزین چپ و مارکسیست و مخالف سیاستها و اعمال شاه بود.گرچه گلسرخی در زمان فعالیتهایش بر ضد استبداد از توجه و شهرت چندانی در میان فعالین سیاسی و مردم ان روزها برخوردار نبود اما پس از انقلاب و با پخش چندین باره دفاعیت وی در مقابل اتهامات وارده بر او در دادگاه شاه به یکباره حاصل یک عمر مبارزات شرافتمندانه و ازادمدارانه وی بر بسیاری از مردم اشکار گشت.خسرو گلسرخی از جمله کسانی بود که در تاریخ 29 بهمن 1352 به همراه کرامت الله کاشانی که از دیگر همفکران و رفیقانش بود به دار جور و بیداد اویخته شد.
خسرو گلسرخی در تاریخ دوم بهمن سال 1322 در رشت متولد شد.پدر خسرو،قدریر گلسرخی در زمانی که خسروی کوچک تنها پنج سال داشت درگذشت و او را به همراه مادرش شمس الشریعه وحید که او نیز همچون همسرش جمله ازادیخواهان و روشنفنکران گیلان بود و برادر کوچکش فرهاد گلسرخی ترک کرد.پس از ان خسرو به همراه مادر و برادرش به پدربزرگش خسرو محمد وحید که جمله یاران میرزای دلیر جنگل و از جمله مبارزان با نیروهای انگلیس در هنگام هجوم به ایران بود پناه بردند.انطور که معلوم است خسرو از همان دوران کودکی منش ازادی خواهانه و ستیزگر خود با استبداد و خودکامگی را از پدر بزرگ و والدینش به ارث برده بود.خسرو گلسرخی دوران دبستان و دبیرستانش را به ترتیب در دبستان حکیم سنایی و دبیرستان حکیم نظامی گذراند اما در حالی که تنها نوزده سال داشت پدربزرگش را نیز از دست داد.به همین جهت بار چرخش زندگی در فلکه روزگار هفت رنگ بر دوش او افتاد و اجبار بر او حکم کرد که به همراه برادرش فرهاد به تهران و محله ای به نام امین بروند و در انجا به کاری مشغول شوند.با این حال خسرو از کسب دانش و پژوهشهای فرهنگی اش غفلت نکرد و در شب هنگامگان علاوه بر مطالعات فرهنگی اش به اموختن زبان انگلیسی و فرانسه و سرودن شعر پرداخت.سپس تر به همین منوال سروده،بررسی و نبشه هایش در غالب خامه نام هایی به سان ((دامون،خ - گ،بابک رستگار،افشین راد و خسرو کاتوزیان)) به چاپ رساند.
در سال 1348 و درست زمانی که سردبیری بخش هنری روزنامه کیهان را بر عهده داشت،با عاطفه گرگین شاعر،محقق،نویسنده پیوند زناشویی بست.در سال 1350 نبشه ای انتقاد گرایانه از او در ماه نامه نگین تحت عنوان "گرفتاری شعر در شبه جزیره روشن فکران" به چاپ رسید که نویسندگان و روشن فکران را سرزنش میکرد.انچنان که مینویسد:
"شاعر که ناخواسته و نادانسته زیر نفوذ سیاست هنری روزگارش قرار گرفته است...او از کلمات و شرایط عینی زندگی میترسد.شاعر در مقام تولید کننده ای تکیه زده که منطبق شدن کالایش با ضوابط جاری حتمی مینماید.ایا شعر نمی تواند دهان به دهان جریان و هستی گیرد و گردن نهادن به ایجاد ان گونه کالا ضرورت دارد؟...شاعر جاخالی کرده است.او گوشه نشین،حاشیه پرداز و منزوی شده،به متلاشی کردن نقش تاریخی شاعر و حقیقت شعر نشسته است...شاعر چون در کوران واقعیات نیست،چون در زندگی روزمزه در میان مردم دیده نمیشود،شعر او نه رنگی از مردم دارد و نه رنگی از زندگی"
خسرو گلسرخی برای منتشر شدن چندین نبشه دیگر در ماهنامه نگین و نشریات دیگر اقدام کرد که شماری از انها در پشت سد سانسور ساواک گیر کردند.
در زمان مرگ غم انگیز زنده یاد فروغ فرخزاد بر اثر سانح رانندگی در سوگ فروغ چنین نوشت: خسرو گلسرخی
"او زیبایی را در بافت خشن زندگی جستجو میکرد.شعر فروغ،شعرهای اجتماعی او،شاید مردمی ترین شعر روزگار ما باشد"
خسرو گلسرخی به تاریخ بیست و نهم بهمن ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و دو به جرم مجعول و ساختگی شرکت در توطئه گروگانگیری شاهزاده رضا پهلوی در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در میدان چیت گر تیر باران شد.به سبب فشار رسانه ها و سازمانهای دادخواه جهانی شاه دستور داد تا از دفاعیات گلسرخی در دادگاه فیلمبرداری شود.البته باعث تاسف است که پادشاه یک مملکت برای نابود ساختن مخالفانش حتی از پسرش نیز در جهت مجرم نشان دادن منتقدانش استفاده میکند.
خسرو گلسرخی در دفاعیات خود دادگاه را فرمایشی خواند و گفت:
"در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند.چنان که گفتم من از خلقم جدا نیستم،ولی نمونه صادق ان هستم.این نوع برخورد با یک جوان،کسی که اندیشه میکند،یاداور انکیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.یک سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش ان فعال است و ان بخش سانسور است که به نام نگارش خوانده می شود.هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می شود.در حالی که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست و بدین گونه است که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوا کمپرادور در ایران است،در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه میکند.ولی ایا با تمام این اعمالی که صورت میگیرد،با تمام خفقان میتوان جلوی اندیشه را گرفت؟"
سر انجام خسرو گلسرخی به همراه کرامت الله دانشیان اعدام شد و در کنار شماری از فعالین سیاسی زمان شاه چون :محمد حنیف نژاد،سعید محسن،علی اصغر بدیع زادگان و علی میهن دوست و گروه بیژن جزنی که به همران هشت نفر دیگر از همراهانش در 30 فروردین 54 در تپه های اوین کشته شدند،در قطعه سی و سی بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
گرچه با خسرو گلسرخی به عنوان یک مارکسیست اسلامی و فردی که احساس نیکی به اسلام و البته کمونیسم دارد به عنوان عقیده ای شخصی چندان موافقتی ندارم اما تفاوت در اندیشه افراد،بی دین یا با دین بودن انها دلیل بر ان نمی گردد که افراد را بر حسب اندیشه شان تقسیم بندی کنیم.مبارزات سیاسی و ازادیخواهانه افرادی چون گلسرخی همواره برای من قابل احترام بوده و تنها به دلیل تفاوتهایی در عقاد خود و انها جهت را بر سکان قضاوت نامنصفانه نمی گذارم.
در ادامه وصیت نامه زنده یاد خسرو گلسرخی را میخوانید:
من یک فدایی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم و شما اقایان فاشیست که فرزندان خلق ایران را بدون هیچ گونه مدرکی به قتلگاه میفرستید،ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت.شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت.شما ایمان داشته باشید که حکومت غیر قانونی ایران در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط امریکا تحمیل شده در حال حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهر امیز توده های ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد.ضمنا یک عده حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یک هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.
دفاعیه او در دادگاه مشهور شد.این دفاعیه با سانسور در زمان شاه از تلویزیون پخش شد ولی بار دیگر به صورت کاملتر در اولین روزهای سقوط شاه در پنجمین سالگرد اعدام خسرو گلسرخی در شب 29 بهمن 1357 از تلویزیون سراسری ایران پخش گردید.او در دادگاه از عقاید مارکسیستی خود و تاثیر پذیری اش از اسلام سخن گفت و رژیم شاه را به شدت محکوم کرد.


برای مشاهده دفاعیات خسرو گلسرخی در بیدادگاه شاه اینجا را کلیک کنید.
همچنین میتوانید از طریق این لینک فیلم دفاعیه خسرو گلسرخی را دانلود کنید.

شعری از خسرو گلسرخی:

زمانه حادثه رویید با نشانه ی دیگر
چنین زمانه چه سخت است در زمانه ی دیگر
هزار خنجر کاری به انحنای دلم آه
مخوان. ترانه مخوان. باش تا ترانه ی دیگر
بهانه بود مراشرکت قیام گذشته
عطش. عطش تو بمان گرم. تا بهانه ی دیگر
همیشه قلب مرا زخم. زخم کهنه ی کاری
همیشه دست ترا تیغ. تیغ فاتحانه ی دیگر
سکوت در دل این آشیانه ی ممتد وای
کجاست منزل امنی. کجاست خانه ی دیگر
خروش و جوشش دریاچه در کرانه ی من بین
این ترانه نبوده است در کرانه ی دیگر
جوانه سبز نبوده است. در گذشته ی این باغ
بمان تو سبزی این باغ. تا جوانه ی دیگر
زمانه حادثه خوش آمدی. سلام بر رویت
که شب نشسته به خنجر در آستانه ی دیگر
به جان دوست از این تازیانه ی دیگر
کجاست سرخی فریاد های بابک خرم؟
کجاست کاوه ی آزاده ی زمانه ی دیگر؟

0 نظرات:

ارسال یک نظر