۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

یک نکته مثبت انتصابات


همل ظور که همگان مستحضر میباشند کمتر از دو روز دیگر تا پایان عمر دولت نهم و انتخابات جمهوری اسلامی باقی مانده است.همگان میدانیم که دولت احمدی نژاد در طی این سی سال بدتر،افتضاح تر و غیر مسئولانه تر از همه دولتهای پیشین عمل کرده است و خسارتهایی را برای مملکت به بار اورده که شاید تنها کافی باشد بگوییم احمدی نژاد در طی این چهار سال ریاست جمهوری اش بیش از هر دولت دیگری چهره جمهوری اسلامی را برای ما تداعی گر بوده است.وی پیشتاز افکار عقب افتاده،مرتجعانه،دگم و توخالی و نمود بیان مانیفیست کثیف حکومت اسلامی بوده است.احمدی نژاد به ما ثابت کرد که دیگر هیچ گاه فریب هیچ اصولگرایی را نخوریم(هر چند که فریب اللهان اسهال طلب همچنان در فریب عوام یکه تازند).احمدی نژاد به ما ثابت کرد که بدتر از رجایی و خاتمی هم وجود دارد و به ما ثابت کرد درجه تحجر و عقب افتاده بودن یک انسان ! تا چه حد میتواند رخ بنماید.
انتصابات این دوره نیز همچون جنجال انتخاباتی خاتمی برای من از ارزشی برخوردار نیست و هرچند که میر حسین موسوی به خصوص در کتاب دولت امید خود مسائل بسیار مترقیانه و پیشرفت طلبانه ای را مطرح کرده اما سابقه سیاه سیاسی او و همچنین عدم اختیارات حقیقی یک رئیس جمهور با وجود فرد قلدری به نام ولی فقی حتی در صورت باطن نیک و صادق یک فرد نیز کافی است که پی ببریم وجود موسوی نیز حتی اگر واقعا میهن پرست و ازادی منش باشد صرفا اخرین نیرنگ حکومت برای بقایش است.البته خوب میدانیم که موسوی را نیز نمی توان فردی میهن پرست و مترقی قلم داد کرد و مشخص است که هیچ فرد میهن پرست و مترقی ای علاوه بر اینکه اجازه حضور در صحنه سیاسی کشور و نهادهای دولتی را نمی یابد بلکه خود به واسطه پایبندی به شرف و وجدانش پای خود را به عرصه کثیف سیاستهای اسلامیون باز نمی کند.
با این وجود این به اصطلاح انتخابات(بخوانید انتصابات)یک نکته مثبت و سازنده ای را نیز با خود به همراه داشت.اتحاد و هبستگی مخالفان دولت احمدی نژاد و همچنین همبستگی و همدلی بسیاری از مخالفان حکومت چنانچه حلقه های عظیم انسانی برای فریاد اعتراض خود نسبت به عقب افتادگان ملاگرا را شامل گردید.در طول چند سالی که از عمر کوتاهم میگذارد تا به حال هیچ گاه تا به این حد شور ناسیونالیستی و معترضانه نسبت به ارتجاع را ندیده بودم.حضور میلیونی مردم تنها در پایتخت و میدان مصدق(ولیعصر) و اعلان اعتراض خود به کثافت نقش بسته بر ایران و شعارهای انقلابی نمود فریاد یک ملت علیه اهداف ضد میهنی و استهجان امیز به شدت ارمان گرایانه از نوع اسلامی اش دارد.هر چند که متاسفانه مردم در یافتن مصداق حقیقی عدالت و منجی ایران دچار اشتباه شده اند اما امروزه رنگ سبز تا جایی که نماد حمایت از میر حسین موسوی باشد تبدیل به نشانی در جهت کوباندن مشتی محکم بر دهان بیت رهبری و احمدی نژاد شده است.نشانی که هبستگی یک ملت و اتحاد قلبها را برای سازندگی و ابادانی کشور به فرومایگان دیکتاتور بی ناموس دیکته میکند.
قصد من از این بیانات به هیچ عنوان حمایت از انتصابات نمایشی حکومت و یا طرفداری از موسوی نیست بلکه تنها قصد دارم نشان دهم که خواست مردم برای سرافرازی وطنشان امروز بیش از هر زمان دیگری در قالب پوشش،کلمات و اهداف نمایان گشته است.هرچند همان طور که ذکر کردم مردم اینبار نیز همچون دوره انتخاباتی که به نفع خاتمی خاتمه یافت به جای انکه به دنبال هویت خویش و منجی حقیقی این ملت که همان روشن فکر زندانی است باشند برای باری دوباره فریب یکی دیگر از مهره های حکومتی که قصدش رد بحران از سر حکومت است را خورده اند.
اما فکر میکنم در پشت همه این مسائل و تظاهرات مفهوم و واقعه عظیم تری نیز خوابیده باشد که یا منجر به سرنگونی حکومت و چیره شدن امریکا و غرب بر ایران می شود یا برای همیشه ازادی و ازادگی و استقلال مردم این کشور را به همراه دارد و یا هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و اوضاع همچنان به وفق مراد حکومت و به ضرر مردم پیش خواهد رفت.اصولا فکر نمی کنم که این حکومت با توجه به ریشه سوخته اش قابل اصلاح باشد اما یک خطا و تصمیم گیری غلط و یک شکست در نقشه های توطئه امیز حکومت علیه ملت میتواند به سقوط ارتجاع اسلامی منجر شود.همان طور که گورباچف برای نجات شوروی و جلوگیری از سقوط ان قد علم کرد اما نتوانست به هدفش برسد اینبار نیز شاید موسوی و شرکا درگیر بازی ای شوند که نتوانند جلوی مردم بایستند و سرانجام با دستان خود سیر نابودی خویش را فراهم اورند.هر چند که این دیدگاه بسیار خوشبینانه به نظر می اید اما برخی رویدادهای سیاسی در درون حکومت و جریانات سیاسی حاکم بر منطقه و جهان نمود خوبی برای سخن من به حساب می اید که البته بر صحتش پافشاری نمی کنم.
اختلافات درون حکومت اینبار تا حدی افزایش یافته که دیگر اخبار این تفاوتهای فکری حتی در روزنامه جات و نشریات حکومتی نیز انتشار یافته است.چنانچه امروز صبح در تیتر یکی از روزنامه های دولتی خواندم:رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به نامه رئیس مجلس خبرگان وی را صاحب اختیار تام در تصمیم گیری ها دانست.این مورد بر میگردد به نامه ای که رفسنجانی به خامنه ای نوشت و از وخامت اوضاع و پرروگی های احمدی نژاد احساس خطر کرد.ولی انصافا به احمدی نژاد باید یک ایولی گفت.انچه که بسیاری از سایتها و رسانه های خبری و شبکه های ماهواره سی سال در مورد دزدان حکومتی ابراز داشتند و به گوش مردم نرسید را احمدی نژاد با صراحت کامل در مقابل دهها میلیون جمعیت حاضر در مقابل تلویزیونها،کامپیوتر ها و سایر دستگاههای صوتی تصویری بیان داشت و توانست به نحو احسن پته اوباش حکومتی و روسا را بر روی اب بریزد.البته نباید نادیده گرفت که این دلقک هیچ کدام از اتهامات وارده بر خود را نپذیرفت و در کمال وقاحت انها را ناشی از بی اطلاعی و قرض ورزی های دشمنانش دانست.
مناظرات تلویزیونی ای که در طی دو هفته گذشته از شبکه سه سیما پخش شد در واقع بزنگاهی بود برای انکه طرفین دعوی به افشاگری هایی علیه یکدیگر بپردازند و پشت سر هم پته یکدیگر را روی اب بریزند که در این میان قضیه رفسنجانی و ناطق و سایر بروبچس حکومتی از همه بیشتر غوقا به پا کرد.از طرف دیگر حماقت بیش از اندازه احمدی نژاد و عدم اندیشه و تدبیری جهت گریز از اتهامات وارده به وی،نه تنها کمکی به وی نکرد بلکه چهره دروغ پرداز و پلید اندیش وی را بیش از پیش بر همگان اشکار کرد و در این میان تنها یک سری از بیشعوران نفهم هستند که امارهای دروغین منتشر شده توسط وی را صداقت و حقیقت تمام میدادند که خوب فکر نمی کنم جهالت این افراد نیاز به توصیف داشته باشد.
دسته کم با این جوی که من در خیابانها و میادین شهرها و استانهای بزرگ کشور میبینم احتمال انکه موسوی انتخاب شود(البته توسط روساء نه مردم) بسیار زیاد است.گندهایی که احمدی نژاد بالا اورده و گه خوری هایی که در تضاد با منافع مردم کرده وی را سخت دچار مشکل ساخته است.به گونه ای که میتوان گفت این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست و احتمالش بسیار کم است که رفسنجانی و شرکا بگذارند فردی که علنا انها را دزد و مفسد خوانده چهار سال دیگر نیز رئیس جمهور باقی بماند.خامنه ای هم که معلوم است طفلکی بدجور گیرباژ کرده و لال شده در مقابل اعتراضات و شکایات رفسنجانی صلاح اداره امور و نظارت بر ارگانهای کشور و تصمیم گیری را به وی واگذار کرده است و مورد ذکر شده با توجه به حمایت رفسنجانی از موسوی و اختیارات فراوان وی در ارکان حکومتی و همچنین حمایت خامنه ای از میمون نژاد(که نوعی یار منفی به حساب می اید)میتواند تا حدود زیادی به خارج شدن احمدی نژاد از صحنه سیاسی جمهوری اسلامی کمک کند.خدا رو چه دیدید شاید حتی وی نیز همچون هویدا به زندان بیفتد و شایدم حتی به اعدام محکوم شود.شاید در نظر اول این حرف من یک بیان بزرگ نمایانه و خیالی باشد اما با توجه به هجوم انبوه اصلاح طلبان به جناح اصولگرا و دولت نهم و شخص احمدی نژاد و حتی تیترهای بزرگ خبری روزنامه های تماما دولتی ای همچون جمهوری اسلامی مبنی بر محاکمه احمدی نژاد میتوانند در تصریح حرف من نمونه های خوبی باشند.




احمدی نژاد در صورتی که در سمت ریاست جمهوری باقی بماند نوعی تیر خلاص به نابودی حکومت محسوب میشود.زیرا که هیچ کس تاکنون همچون وی نتوانسته اعتراض اذهان عمومی و تهدید منافع حکومت را به دنبال داشته باشد.البته انتصاب دوباره وی به عنوان رئیس جمهور و باقی ماندن وی به مدت چهار سال دیگر در منصب ریاست جمهوری و سپس حضور فرد به اصلاح اصلاح طلبی چون موسوی میتواند راه را برای تحقق هرچه بیشتر و بهتر مخالفتهای مردم با جمهوری اسلامی و سر انجام سقوط ان را فراهم کند.
در دوره خاتمی معدود ازادی های بیان و اجتماعی به مردم اعمال شد که کمی مردم را ارام کرد اما با اتمام عمر ریاست جمهوری خاتمی و خاتمه ان یک ذره ازادی در دولت احمدی نژاد شدیدا سبب خشم و کوفتگی مردم شد.به نظر میرسد که سید علی اقا قصد دارد جریان را به نفع خود تغییر دهد و وضع را کمی ارام کند تا دوباره اگر مردم را علیه خواسته هایش یافت سپس تر جناح اصولگرا را بر سر کار اورد.اما با توجه به اینکه مردم(به خصوص در شهرهای بزرگ) نسبت به چهار سال پیش هوشیار تر و اگاه تر شده اند در صورت پاره ای اصلاحات میتوانند از ظرفیت ایرانی خود استفاده بهینه تری بکنند چنانچه خامنه ای دیگر قادر نباشد فردی چون احمدی نژاد را بر سر کار اورد.
هر چند که تمامی اینها در یک حکومت دیکتاتوری از کمتر معنایی برخوردار است و با توجه به ارتجاع اسلامی حاکم بر ایران و عدم واهمه از هر گونه جنایت و کشتار وخفه کردن هر گونه صدایی در گلو مانع از خلاصی ایران و مردم از وضع حاکم است.ولی در هر حال امیدوارم که این اخرین انتصاباتی باشد که حکومت اسلامی برگزار میکند.

0 نظرات:

ارسال یک نظر