۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه

انتخابات یا انتصابات؟!





بلاخره روز انتخابات فرا رسید و متاسفانه باید بگویم که سطح استقبال مردم از به اصطلاح انتخاباتی که تا به این دقیقه برگزار گشته در سطح خوبی قرار داشته است.همان طور که مطلع هستید میر حسین موسوی خامنه در بین مردم بسیاری از شهرهای بزرگ ایران به خصوص پایتخت و به خصوص در میان جوانان و دانشجویان با توجه به تکیه ای که بر ازادی های اجتماعی و ازادی بیان دارد از محبوبیت قابل توجهی برخوردار است.
ملت ایران دسته کم طی دو سه قرن گذشته نشان داده اند که از حافظه تاریخی بسیار ضعیفی برخوردار هستند.ملتی که از تاریخ درس نگیرد محکوم به تکرار ان است.بسیاری شور و جنجال انتصابات دوره هفتم و هشتم را به خاطر دارند و از هیجانات ناشی از دروغهای دغل کاران به اصطلاح اصلاح طلب اگاه هستند.اینکه چگونه خاتمی به مردم وعده های رنگ و وارنگ و تجدد خواهانه داد و در عین وقاحت به هیچ یک از انها عمل نکرد و سر انجام سبب تداوم رژیم و مشروعیت نیم بند ان در میان جهانیان شد و این در حالی بود که وی قدرت بسیج همگانی و کودتایی علیه رژیم برای نجات ایران را داشت.اما بقای رژیم و حفظ منافع خویش را بر مناع ملی و پیشرفت کشور ترجیح داد.هنوز هم به یاد داریم که چه تظاهرات عظیمی به نفع خاتمی در سطح کشور برگزار میشد و هنوز هم به یاد داریم که چه سروده هایی برای رهایی میهن از بند که سروده نمیشد اما انکه نتیجه اش چه شد،بر عهده قضاوت تاریخ و قضاوت مردم میباشد.باعث تاسف است که ملت هفتاد میلیونی ایران تنها باید از میان چهار کاندیدایی که کارنامه یکی از دیگری سیاه تر و پلید تر است تنها یک نفر را به عنوان رئیس جمهور خویش انتخاب کنند.بدتر انکه انتخاب انان نیز تاثیری بر روند کلی انتصابات ندارد و در نهایت رئیس جمهور انتخاب شده رای خویش را حاصل حضور همان جمعیتی میداند که اصلا به وی رای ندادند.گویا مردم هنوز کوی دانشگاه و قیام دانشجویی 18 تیر و قتلهای زنجیره ای را به یاد ندارند که در زمان ریاست جمهوری همین خاتمی روشن فکر ! رخ داد و به یاد ندارند که چه افتخاراتی را از ملت ما غصب کرد.گویا به یاد ندارند که موسوی در جریان نخست وزیری خود،وزارت جنگ و امور خارجه تا چه حد کمر بر فرمانات خمینی و خامنه ای بسته بود.گویا نقش گسترده وی در جریان به اصطلاح انقلاب فرهنگی و پاکسازی مراکز دانش اندوزی را از روشن فکران و میهن پرستان به یاد ندارند.گویا به یاد ندارند که این فرد دستش به خون چند هزار نفر الوده است.و در عین تعجب باز هم شاهد حمایت مردم ار موسوی هستیم.اما چرا مردم از موسوی حمایت میکنند؟
باید بگویم که تا حدودی نیز باید به مردم حق داد.مردم به حدی در زیر فشارهای اقتصادی و خانوادگی و اجتماعی از هر نوعش هستند که قدرت تصمیم گیری و تعقل را تا انکه صرف ستیز با ظلم کنند صرف مصالحه با ان مینمایند.طبیعی است که یک دختر جوان با توجه به گشتهای گشاد(با عرض معذرت) که سرتاسر کشور را فرا گرفته اند در حصرت بالا دادن روسری خود بدون انکه مورد تذکر عقده ای های گشادی قرار بگیرد به موسوی رای بدهد.طبیعی است که مردم با وجود ان همه فشاری که توسط دولت میمون نژاد برشان تحمیل شد فریب طرحهای اصلاح طلبانه موسوی را بخورند.طبیعی است که با وجود اختناق بی سابقه دولت احمدی نژاد پس از جنگ را بهانه ای برای رای خود به موسوی به امید وجود ازادی های بیان در کشور قرار دهند.با این وجود باید بیاموزیم که عملا نه رای ما و نه تصمیم گیری های ما هیچ تاثیری بر روند تصمیمات حضرت اخوند و مقامات بالا رتبه مملکتی ندارد.در جریان نامه ای هم که رفسنجانی به خامنه ای نوشت علی رغم تمامی شایعات موجود خامنه ای هیچ پاسخی در جواب انتقادات تند و تیز رفسنجانی نداد و این خود به نوعی نشانگر مغایرت نظرات خامنه ای با عقاید رفسنجانی و پافشاری اش بر تداوم و بقای دولت احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری است.چنان که وی در سخرانی های خویش به صورت غیر مستقیم نیز به موسوی خامنه تاخته و وی را به بی اطلاعی از پیشرفتهای دولت و حکومت در سیاستهای خارجی محکوم نموده است.نباید نادیده گرفت که تصمیم خامنه ای شاید بیش از شصت یا شایدم هفتاد درصد نتیجه انتخابات را مشخص میکند و باقی مانده نیز مربوط میشود به تصمیمات رفسنجانی و سایر اخوند کله گنده ها که البته رای اصلی همان رای خامنه ای است.
پس از سال شصت و هفت مطمئنا رژیم تا به این حد با بحران و تنش در درون اجزای حکومتی و خطر سقوط مواجه نبوده است.از طرفی بیانات تند احمدی نژاد بین مقامات عالی و روحانیون اختلاف ایجاد نمود و سبب گردید که رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام طی نامه ای رسمی نارضایتی خود از روند سیاسی کشور را ابراز دارد و از طرفی دیگر اجتماعات عظیم مردم و به خصوص دانشجویان در حمایت از یکی از کاندیداها که شعار مرگ بر دیکتاتور،توب،تانک،بسیجی دیگر اثر ندارد،دروغ ممنوع و ... سر داده اند نشان از مخالفتهای شدید مردم با سیاستهای دولت و در حالت کلی مانیفیست حکومت اسلامی دارد.این نظریه از انجا بیشتر قوت میگیرد که یدالله جوانی رییس دفر سیاسی سپاه پاسداران، موسوی را به انقلاب مخملی و حرکت در جهت منافع امریکا و غرب و حتی تندروانه تر وی را به جاسوسی ایران به دستور سیا متهم میکند.تمامی این موارد حاکی از اختلافات عظیمی است که تنها بخش کوچکی از ان در روزنامه جات دولتی و یا غیر دولتی منعکس میشود.چنانچه تعجب برانگیز نیست که مهدی خرعلی پسرایت الله خزعلی معروف و از عرب زادگان قهار طی بیانانی شدید الحن در برنامه میزگردی با شمای صدای امریکا(حال اینکه وی در صدای امریکا که بودجه اش توسط دولت امریکا تامین میشود صحبت نموده بحث دیگری است) از انتخابات و عدم وجود صداقت در دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا سخن به میان اورده و حتی طبق جریانات گذشته پدرش را نیز شدیدا محکوم میکند.قبلا نیز در جایی خواندم که این اقا به پدرش گفته:روزی مردم با همین عمامه هایتان شما را دار خواهند زد.
تمامی اینکه حکایت از وجود اصطکاک اتشین تضادهای درونی حکومت دارد.گرچه فکر میکنم که سقوط حکومت به چیزی بیش از این احتیاج دارد ولی اگر روند ادامه این قضایا به همین ترتیب تداوم پیدا کند باید شاهد سقوط حکومت طی سه چهار سال اینده و شاید هم کمتر باشیم.
در هر حال امروز روز انتخابات(یا همان انتصابات) است و متاسفانه مردم معترض و مخالف دولت و حکومت تا جایی که انتخابات را تحریم کنند به موسوی که وی را تجلی گر قدرت مردم و سربندی ملت میدانند رای میدهند که زهی خیال باطل اگر هم اینگونه باشد با وجود خامنه ای و سپاه و بسیج و سایر اوباش حکومتی عملا اصلاحاتی که به نفع مردم و کشور باشد با شکست مواجه میشود.باید بدانیم که وجود این حکومت فاسد و سراپا اشکال و ریا مانع هرگونه اصلاحاتی است و اصلاحات تنها با رد شدن از روی جسد این رژیم میسر است که البته دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد.گروهی نیز شرایط فعلی را مقدمه ای برای سقوط رژیم دانسته(که میتونم بگویم تا حدودی ممکن است درست باشد) و موسوی را نیز همچون گورباچف اصلاحات چی ای میدانند که سرانجام مسیر را برای سقوط حکومت فراهم میکند(البته در این میان باید شاهد ظهور یک یلتسینی هم باشیم).
با همه این اوصاف من یکی که چشمم اب نمیخورد که موسوی خواهان سقوط رژیم و قادر به اصلاحات اساسی باشد.ولی میتوانم بگویم با توجه به محبوبیتی که در بین مردم و به خصوص جوانان مخالف دولت و حکومت پیدا کرده میتواند ناخواسته این عمل را انجام دهد.ور نه که باید شاهد همین وضع وخیم باشیم،همین اش و همین کاسه.
به هر حال امیدوارم این رژیم سایه شوم خودش را هرچه زودتر از سر ملت ایران کم کند و فکر میکنم سی سال تجربه تلخ تاریخی کافی باشد که ملت از این وقایع و افتضاحات پند گرفته باشند(هر چند که خیلی خوشبینانه است).

بانو سیمین بهبهانی که یکی از بزرگترین شاعران،روشن فکران و مبارزین عصر ماست سخرانی بسیار جالبی را در جریان کنفرانسی در بروکسل ایراد کردند که در ادامه انرا با هم میخوانیم.
با همین صدای تنها میگویم که این گونه انتخاب را درست نمیدانم و به هیچ یک از نامزدها رای نمی‌دهم …
خانم سیمین بهبهانی شاعره ی بزرگ و نام آور ایران پیامی در رابطه با انتخابات پیش رو به کنفرانسی که در روزهای پنجم و ششم ژوئن ۲۰۰۹ در رابطه با انتخابات دهم ریاست جمهوری در ایران در شهر بروکسل تشکیل شد، فرستاده است که متن آن به شرح زیر است:
هموطنان گرامی و دوستان عزیز که از هر جای جهان گرد هم آمده‌اید تا درباره‌ی سرنوشت کشور خود همراهی و هم‌اندیشی کنید.می‌خواستم که در حضور شما باشم و دیده به دیدارتان روشن کنم. بیماری امانم نداد.
میخواستم به پای تو تقدیم جان کنمبختم چنین نخواست که کاری چنان کنم
پس به نوشتن کلامی بس میکنم. کشور ما اکنون بر سر چهارراه سرنوشت ایستاده است. ”انتخابات” را میگویم. با چهار نامزد از صافی گذشته‌اش! هرچه کردم که خود را به انتخاب یکی از این چهار تن راضی کنم، نشد!میگویند کشور چهل میلیون شخصیت حایز شرایط شرکت در انتخابات را دارد. فرض کنیم که نیمی از این جمعیت خواهان شرکت هستند؛ آیا در میان آنان شمار قابل توجهی استاد و اندیشه‌ور و اقتصاددان و روشنفکر و سیاستمدار وجود نداشت که فقط چهار تن (آنهم از کسانی که امتحان خود را در ورطه‌ی اداره‌ی مملکت داده‌اند)، پس از گذشتن از ”صافی” به مردم معرفی شوند تا از میان آنان یکی را برگزینند؟ملت ما اجازه‌ی تشکیل حزب و گروه و جمعیت ندارد. کانون نویسندگان ایران چهل‌ساله شد و هنوز مجوز رسمی نگرفته‌است! در کشورهای دموکراتیک، نمایندگان یا روسای جمهور را احزاب، یعنی مردم تعیین می‌کنند و به میدان رقابت می‌فرستند.در کشور ما عکس این است. یک جمع کوچک صلاحیت آنان را تصویب میکند، آنگاه مردم مکلف می‌شوند که برای ایشان تبلیغ کنند!من یک صدای تنها هستم، در حد خانه‌یی که در آن سکونت دارم. اما اختیار تفکر و تشخیص خودرا در دست دارم. با همین صدای تنها میگویم که این گونه انتخاب را درست نمیدانم و به هیچ یک از نامزدها رای نمی‌دهم.به رای هر فرد یا گروه احترام می‌گذارم. ضمنا یادآور می‌شوم که این بخت را نداشته‌ام که به هیچ حزب یا گروهی وابسته باشم، اما برای آنانکه به درستی در گروهی یا حزبی همکاری می‌کنند آرزوی توفیق دارم.همچنین برای کسانی که با اعتماد راستین در انتخابات اخیر ایران شرکت میکنند آرزوی خیر و صلاح می‌کنم.برای کشورم ایران، آرزوی آزادی و سربلندی و آرامش و نیکبختی دارم.جهان را از آفت جنگ و ترور و ظلم و شقاوت به‌دور می‌خواهم.کلام ” تاگور” شاعر و فیلسوف هند را به یاد می‌آورم که گفت:”به امید روزی که آفتاب صلح و تمدن، چون نخل زرینی از فراز بلندیهای مشرق‌زمین بردمد”.
پنجشنه ۴ جون

۲۰۰۹http:www.beyan.eu

2 نظرات:

ناشناس گفت...

گوربابای همتون بریدبه جهنم وطن فروشهای خائن

ناشناس گفت...

Your article is great. Thanks for information. I'ts very useful. You have very nice blog.

------------------------------------------
Free Poker Money - Free $50 bankrolls
Regards

ارسال یک نظر