۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

فاجعه عید قربان



عید قربان یکی دیگر از اعیاد خرافی و پوچ مسلمانان با توجیه و داستانی بسیار مضحک و خنده دار و در عین حال تاسف بار است.عیدی که مسلمین جهان انرا به عنوان روزی که خداوند بخشنده و مهریان(!!!)به انها ترحم ورزیده وانها را از کشتن فرزندانشان با دست خود معاف میدارد و علت این امر مربوط به افسانه ای سراسر جهالت بار است که بیشتر به یک لطیفه تلخ میماند تا یک واقعیت الهی و واقعه ای تاریخی که پیش از این در هزاران سال پیش رخ داده است.در این روز خداوند مهربان به ابراهیم،یکی از پیامبران به اصطلاح اعظم خود فرمان قتل فرزندش با خنجری را میدهد تا به او ثابت شود که ابراهیم ایمان قلبی به خداوند دارد.بدین ترتیب ابراهیم به فرمان خداوند راه کشتن فرزندش اسماعیل که با ان سن کم مرتکب هیچ گونه خطا و گناهی نشده بود را در پیش میگیرد.به این ترتیب در لحظه ای که خنجر را به قصد کشتن فرزندش به بالا میبرد فرمانی از طرف خدا میرسد و به ابراهیم دستور میدهد که به جای قربانی کردن فرزندش گوسفندی را که از جانب خدا نازل شده را بکشد.این قصه(با عرص معذرت)به حدی مزخرف و خنده دار است که واقعا نیازی بر توضیح خود برای روشن تر شدن هرچه بیشترش نمی بینم ولی چون بسیاری از مردم من پایبند و معتقد به این داستانهای خرافی هستند اشاره ای مختصر به این مقوله نا معقول مینمایم.
همان طور که میدانید هدف اصلی از این فرمان خدا به ابراهیم مبنی بر قربانی کردن فرزندش به درگاه او امتحان ابراهیم و اطمینان از ایمان حقیقی او به خداست.این به چه معنی میتواند باشد؟یعنی خدا نمی دانسته که ابراهیم به او ایمان قلبی دارد یا خیر؟مگر او داننده اشکار و نهان نیست؟مگر او بر تمامی اسرار کائنات احاطه و اطلاع کامل ندارد؟ایا دانستن این موضوع که ابراهیم به او اعتقاد دارد یا خیر از دانستن اسرار کائنات برای خدا سخت تر و دشوارتر بوده؟با این توصیفات میتوان دو نتیجه گرفت:اول انکه خدا از انچه که در دل و فکر ما میگذرد بی خبر است و دوم انکه اگر اینگونه نیست پس خداوند قصد ازار و اذیت بندگانش را دارد و انها را تا بدانجا که فرزندانشان را بکشند نیز میبرد.حال با توجه به این نکته اصلا چرا باید خدا چنین سنجشی را حتما با دستور به قتل فرزند ابراهیم امتحان مینمود؟ایا راه بهتری وجود نمیداشت؟مگر خداوندی که این همه از بخشندگی و مهربانی اش یاد میکنند(!!!) سادیسم دارد که دستور کشتن بندگانش که همچون فرزندان او میماند را بدهد؟راه دیگری وجود نداشت که بفهمد ابراهیم به او اعتقاد داشته؟این مسئله همانند این است که یک پدر یا مادر به فرزندش دستور قتل نوه اش را دهد تا بفهمد که فرزندش تا چه حد به درخواست پدر و مادر توجه میکند و انها را دوست میدارد.در حالی که راه های متعدد دیگری از جمله مشورت با پدر و مادر در مسائل مختلف،میزان احترام فرزندان به والدین،توجه و رفت و امد با انها و مسائل دیگر میتواند معیارهای در جهت اطلاع از این موضوع باشد.ولی گویا خداوند ارحم الرحمین که داننده اشکار و نهان است عقلش به این مسائل ساده که در حوزه تفکر ساده ترین موارد میگنجد نیز نرسیده؟مسئله بعدی که حال چرا خدا پس از انکه به ابراهیم دستور داد که فرزندش را نکشد برای او گوسفندی در جهت قربانی کردن فرستاد؟چرا حتما باید در این میان خونی ریخته میشد تا دل خدا خنک شود؟مگر هدف خدا سنجش ابراهیم نبود و مگر او نمی خواست که بفهمد ابراهیم فرزندش را به استطاعت از فرمان او میکشد یا خیر؟پس چرا بعد از اینکه پاسخ ابهام خود را گرفت گوسفندی را برای قربانی کردن فرستاد؟این قربانی کردن حیوانی در کجای مسیر سنجش او و عدالت الهی میگنجد؟ایا خداوند برای خونی که از یک حیوان که اتفاقا مخلوق خودش نیز هست ناراحت و محزون نمی گردد؟اخر این چه خدایی است که تشنه خود مخلوقات خود است؟چرا ما زمانی که خبر کشته شدن فرزندی توسط پدرش را میشنویم هرچه دشنام از دهانمان در می اید به ان پدر میدهیم اما در مقابل قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم موضع مثبت پیشه میکنیم؟و در جمع این خدای خونخوار چه سودی از مرگ و قربانی شدن بندگان خود میبرد؟البته جای تعجب نیز ندارد،خدایی که به دفعات در کتابهای به اصطلاح اسمانی خود از جمله تورات و انجیل و به خصوص قران به کشتن انسانها به خصوص کفار(بخوانید دگراندیشان) سفارش کرده انتظار ارزش قائل شدن به جان حیوانات از او نمی رود و واقعا جای تاسف و ناراحتی دارد که انسانهای هزاره سوم و قرن بیست و یکم میلادی،قرن اطلاعات و ارتباطات و فناوری و تکنولوژی همچنان پس از گذشت این همه زمان و این همه پیشرفت دانش و علم بشریت همچنان پایبند و معقتد به این اراجیف بی پایه و اساس و تفکرات عقب مانده و پوچ و موهوم هستند.ای انسانها و ای ایرانیان تا کی میخواهید این یاوه سرایی ها را باور کنید و به انان افتخار نمایید؟ایا همین مقدار عقب ماندگی و فساد برای کشور و جامعه خود که از شر وجود دین رغم خورده کافی و بس نیست؟به این میزان عقب ماندگی قانع نشده اید؟امیدوارم حد اقل با کمی فکر بر روی این پرسشها کمی به خود بیایید و با مطالعه و تحقیق هرچه بیشتر دیگر انقدر سعی و جهت را برای فریب خود نگذارید.
این عید فرخنده سالیانه قربانی و کشته شدن دو میلیون گوسفند زبان بسته تنها در مکه مکرمه را در بر دارد.مگر این حیوانات چه گناهی دارند که به خاطر این جشن مذهبی(!!!) باید جان خود را بدهند؟مگر انها چه کرده اند؟جرم انها چیست؟این چه نوع جشن و عیدی است که در ان باید خون و خون ریزی و کشتن روی دهد؟البته باز هم جای تعجب ندارد.همان طور که گفته شد از خدایی که بارها در گفتار خود بر کشتن و قربانی کردن انسانها سفارش و توصیه نموده انتظار ترحم به حیوانات نمی رود و حاصل این تفکر خونخوارانه قربانی شدن بیش از پانزده میلیون حیوان زبان بسته به مناسبت اعیاد و عزاهای مذهبی است؟و این گوشه ای از عدالت و بخشندگی خداوند صبحان است!!!این شیوه مربوط میگردد به یکی از مراسم قدیمی و غیر عقلانی که در یونان باستان رواج داشته و مردم خرافه پرست به جهت خشنودی خدا از انها انسان یا حیوانی را قربانی میکردند که این سنت شوم پس از ان در بت پرستان رواج یافت و سپس به ادیان اعظم(!!!)نیز منتقل گشت و البته جای سوال دارد که این وجه تشابه بین مشرکین و خدا پرستان چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ایا خدا در مورد قربانی کردن جانداران با مشرکین هم عقیده است و تشنه خون موجودات زنده است؟



یکی دیگر از ثمرات بارز این عید فرخنده دعاهایی است که در شب قبل از فرا رسیدن این عید و در عید قربان توسط عده ای ساده دل که حتی از درک و فهم معنی انچه که میگویند عاجزند بیان میگردد.علت این دعاها چه میتواند باشد؟از خداوند تشکر و قدردانی میکنید که بر انسانها ترحم ورزید و با بخشندگی بی منتها از سر تقصیراتشان گذشت و فرمان قتل فرزندان انسانها به دست خود را باز پس گرفته؟نمی دانم فکر کردن تا چه میزان میتواند برای یک انسان سخت و دشوار باشد،زیرا که معمولا این گونه مراسم از هر نوع(جشن و شادی و غم و عزا)علامتهای سوال و پرسشهای زیادی را به همراه خود دارند که تنها کافی است انسان کمی با خود فکر کند و به میزان پوچ و تهی بودن این قبیل مسائل پی ببرد.ولی میل به ابله بودن و حرکات ناشایست دون شان انسان امروزه به امری عادی و نوعی عادت برای بسیاری از مذهبیون و اسلام گرایان تبدیل شده.جهالت گویی در وجود این افراد چنان رسوخ و نفوذ کرده که رهایی از ان جزء محالات به حساب می اید.اما امیدوارم که روزی انسانها به این اشتباهات فاحش و اشکاری که در زندگی خود مرتکب شده اند پی ببرند و با خرافات و اراجیف مذهبی به مبارزه بپردازند.
به امید ان روز

0 نظرات:

ارسال یک نظر