۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

عید غدیر خم،یاوه ای دیگر

در این ماه شاهد برگزاری دو عید بزرگ و معروف مسلمانان هستیم،عید قربان و عید غدیر.البته هر کدام از اعیاد مسلمین هرچند که بزرگتر و فراگیر تر باشد از بار معنایی کمتر و رسوایی و تضحک بیشتری برخوردار است.عید غدیر خم نیز یکی از اعیاد بزرگ مسلمین است که شیعیان جهان انرا روز برگزیده شدن علی بن ابی طالب به عنوان جانشین پیامبر برای اداره جامعه مسلمین میدانند.این عید و همچنین وقایع و حوادث رخ داده در ان از بحث برانگیزترین مواردی است که مورد بررسی و چالش ذهن بسیاری از محققین و تاریخ دانان قرار گرفته اما ان حقیقت نهفته و انچه که در طول تاریخ رخ داده کمتر بر مردم بازگو و توصیف شده است.متنی که در زیر میخوانید برگرفته از وبلاگ ستیز با خرافات به قلم خردورز عزیز است که با توجه به منطق و استدلال قوی ای که در ان وجود داشت تصمیم گرفتم که ان متن را برای علاقه مندانی که هنوز انرا نخوانده اند یا با وبلاگ ستیز با خرافات اشنایی ندارند بیاورم و از نوشتن مطلبی به قلم خودم فعلا صرف نظر کردم.گرچه با برخی از موارد و عقاید شخصی که توسط جناب خردورز طرح شده موافق نیستم اما به احترام ایشان عین متنی که به رشته تحریر در اورده اند را در اینجا میاروم تا بلکه تاثیری داشته باشد و کمی شیعیان را به خود اورد.
***


نویسندگان شیعی نوشته اند هنگامی که محمد مراسم « حجه الوداع » را در مکه انجام می داد ، جبرییل نزد او آمد و اظهار داشت که خداوند دستور می دهد علی بن ابی طالب را به جانشینی خود برگزینی . به همین سبب محمد در راه بازگشت به مدینه در روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری در « غدیر خم » که گودال بزرگی است میان مکه و مدینه به پیروانش فرمان داد که در آن جا توقف کنند . پس از این که همراهانش که گفته اند میان ۷۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند در آن محل توقف کردند محمد دستور داد تا جهاز های شتران را روی یکدیگر قرار دهند و سپس خود بالای آن رفت و به علی نیز دستور داد تا کنار او بایستد . آن گاه دست علی را بالا برد و گفت : « من کنت مولاه فهذا علی مولاه ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه ... » . هر کس که من مولای او هستم از این پس این علی مولای اوست . هر کسی که او را دوست دارد تو هم او را دوست بدار و هر کس با او دشمنی ورزد تو هم دشمن او باش . آن هایی را که به او یاری می دهند یاری کن و آن هایی را که با او مخالفت می کنند مایوس و نا امید ساز .
در این جا ذکر دو نکته لازم است .
اول : نخستین نکته ای که در مواجهه با این سخنان به فکر هر خردورزی می رسد تناقض آشکار سخنان محمد با آیات مربوط به تقدیر و سرنوشت در قرآن است . زیرا در تازینامه آیات فراوانی هست که آشکارا می گوید الله پیش از آفرینش انسان ، سرنوشت او را تعیین می کند و انسان در تغییر سرنوشتی که الله از پیش برایش مقرر داشته هیچ اختیاری ندارد . ولی شیعیان داستانسرا در نوشته های بالا این نکته ی مهم را فراموش کرده و در کمال شگفتی الله را کارگزار اوامر و احساسات محمد به شمار آورده اند که آمرانه به او فرمان می دهد که چنین و چنان کن !
دوم : مهمترین بخش سخنان محمد در غدیر که ورد زبان هر شیعی گردیده و آن را بزرگترین دلیل بر حقانیت جانشینی علی بعد از محمد می دانند و به آن استناد می ورزند و بر طبق آن علی را امام اول خود می دانند جمله ی : « من کنت مولاه فهذا علی مولاه » می باشد و این بیانگر این موضوع است که روشن ترین جمله ای را که می توانستند حمل بر جانشینی علی نمایند و از دل سخنان محمد بیرون بکشند همین جمله می باشد . اما قصه گویان شیعی و ملایان به این مقدار بسنده نکرده و از دیدگاه خود برای محکم کاری قضیه ! به طرزی باور نکردنی سخنان محمد را به نفع خود گسترش داده و پیش از این جمله ی معروف و پس از آن سخنانی در دهان محمد گذاشتند تا وانمود نمایند وی به طور علنی و کاملا آشکار حکم به جانشینی و حتی امامت علی داده است . بخشی از این سخنان مجعول و ساختگی را در زیر بخوانید :
« ... ای مردم ! بدانید که خداوند علی را ولی و امام شما قرار داده و اطاعت او را بر مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آن ها پیروی کنند ، و بر شهری و روستایی و عجم و عرب و آزاد و مملوک و بزرگ و کوچک و سفید و سیاه واجب ساخته ‌است . آگاه باشید که « امیرالمومنین » غیر از این برادرم کسی نیست و پیشوایی مؤمنان پس از من بر کسی جز او روا نخواهد بود . او جانشین من در امتم و پیشوای کسانی است که به من ایمان آورده‏اند و نیز جانشین من در تفسیر کتاب خداست . خداوند دین شما را به واسطه امامت او کامل گردانید . به دستورات او گوش فرا دهید تا در سلامت بمانید و از او پیروی کنید تا هدایت شوید .
ای مردم ! من « صراط مستقیم » ام که خداوند شما را به پیروی آن امر فرموده ‌است . آن گاه پس از من ، علی و پس از او ، فرزندانم از نسل او . من ( از جانب خداوند ) دستور یافته‏ام که از شما در مورد آن چه که از سوی خداوند راجع به امیرالمومنین علی و اوصیای پس از او آوردم ، بیعت بگیرم و دست شما را بفشارم . خداوند به من امر کرده که از زبان‏های شما در مورد آن چه بیان نمودم راجع به علی امیر المؤمنین و امامانی که پس از او می‏آیند و از من و از اویند ، اقرار زبانی بگیرم و چنان که خبرتان دادم ، نسل من از صلب علی است . همگی بگویید : « شنیدیم و اطاعت می‏کنیم و خرسندانه در مقابل آن چه از سوی پروردگار ما و خویش درباره‏ی امامت علی امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا می‏آیند ، به ما رساندی سر تسلیم فرود می‏آوریم . بر این عقیده زنده‏ایم و با آن می‏میریم و با آن محشور می‏شویم . تغییر نمی‏دهیم و تبدیل و انکار نمی‏کنیم ، تردید به دل راه نمی‏دهیم و از این عقیده بر نمی‏گردیم و پیمان نمی‏شکنیم ... » .
اینک بایستی از این شیادان پرسید :
¤ اگر این سخنان واقعا گفتارهای محمد در غدیر خم است چرا شیعیان بزرگترین دلیلشان بر حقانیت امامت علی جمله ی من کنت مولاه ... است ؟ چرا همین سخنان را به اهل تسنن نمی گویند ؟ آیا اگر محمد به راستی چنین روشن و واضح در مورد امامت علی سخن گفته ، دیگر نیازی به این همه بحث و جدل فقهای شیعه با سنی ها در مورد معنای کلمه ی مولا و ریشه ی لغوی آن و نظایر اینها باقی می ماند ؟ خب همین سخنان را بگویند و طرف مقابل را منکوب نمایند !
¤ این سخنان آشکارا نشان می دهد که محمد پیشاپیش از امتش برای علی بیعت گرفته است و آنان نیز گفته اند : « ... شنیدیم و اطاعت می‏کنیم و خرسندانه در مقابل آن چه از سوی پروردگار ما و خویش درباره‏ی امامت علی امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا می‏آیند ، به ما رساندی سر تسلیم فرود می‏آوریم . بر این عقیده زنده‏ایم و با آن می‏میریم و با آن محشور می‏شویم . تغییر نمی‏دهیم و تبدیل و انکار نمی‏کنیم ، تردید به دل راه نمی‏دهیم و از این عقیده بر نمی‏گردیم و پیمان نمی‏شکنیم ... » . در ادامه ی حدیث غدیر هم چنین ساخته اند که مراسم بیعت مسلمانان با پیامبر و علی ‏سه روز به طول انجامید و حتی بانوان با قرار دادن دست خود در ظرف بزرگ آبی که در سوی دیگر آن در درون خیمه ، دست علی قرار داشت ، بیعت خود را اعلام می‏کردند .
حال من می پرسم : همراهان محمد که این گونه محکم پیمان بستند و سوگند یاد نمودند و از آن ها به عنوان گروندگان نخستین و بهترین مسلمانان یاد می شود چه طور شد که سه ماه بعد از این قضیه به راحتی آب خوردن پیمان خود را شکستند و با ابوبکر بیعت نمودند ؟ مگر شکستن عهد و پیمان آن هم با برگزیده ی خدا و پیامبر از بزرگترین گناهان محسوب نمی شود ؟ می توان باور کرد که جمعیتی ۱۲۰۰۰۰ هزار نفری از یاران محمد که دوشادوش او رهسپار مکه گردیده اند تا مراسم حج به جا آورند و سختی این مراسم را به جان خریده اند و اکثر آن ها از دل و جان به محمد ایمان داشته و او را پیام آور الله می دانسته و از سویی چنین سخنان روشن و قاطعی را از پیامبر خود شنیده اند و بعد نیز سخنان او را با محکمترین بیان ها تصدیق نموده اند و ندای آمنا و صدقنا سر داده اند و سه روز هم معطل بیعت با علی گشته اند ، تنها سه ماه پس از این ماجرا همه چیز را از یاد ببرند و پیمان بگسلند و با کسی دیگر بیعت کنند ؟ بی آن که حتی یک نفر برخیزد و بگوید : « ننگ بر شما ! مگر شما نبودید که با برگزیده ی رسول خدا و الله در غدیر خم پیمان یاری بستید و بیعت نمودید ؟ حال چه شده که مرتد گشته اید ؟ » . با ارتکاب چنین گناهی دیگر جای آن بود که به دیگر سخنان محمد نیز عمل کنند ؟ جای آن بود که نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج بروند و جهاد نمایند ؟ پس چه شد که هیچ یک از این ها را ترک نکردند اما بزرگترین رسالت خود را که عمل به وصیت پیامبرشان بود با چنین گستاخی و وقاحتی از یاد بردند ؟ آیا اگر این گونه باشد امت پیامبر در آن زمان پست ترین و نامردترین و بی ایمان ترین امت ها نیستند که حتی روی قوم بنی اسرائیل را هم سیاه نموده اند ؟! آیا این نشان از شکست سخت محمد در ابلاغ رسالتش ندارد که امت او و بهترین دست پروردگانش که محضر او را درک کرده اند این چنین رفتار کنند و دسته جمعی به پیامبر خویش دهن کجی نمایند ؟!
¤ نکته ی دیگری که باید به آن اشاره نمود آن است که چنین خطبه ی طولانی و مفصلی را چه کسی ثبت و ضبط نموده و با چنین جزییات دقیقی از زبان محمد بیان نموده است ؟ چنین اشکالی بر مواردی مشابه همچون خطبه های بسیار طولانی و سنگین علی در نهج البلاغه ( مانند خطبه ی شقشقیه ) نیز وارد است . چگونه می توان باور داشت که در ماجرایی غیر مترقبه و ناگهانی که حتی خود محمد نیز از وقوع آن اطلاعی نداشت و به ناگاه با فرود آمدن وحی از طریق جبرئیل چنین تکلیفی بر عهده ی محمد گذاشته شد ، سخنان او با چنین دقتی ثبت و ضبط گردد ؟ گروهی کثیر و خسته و مانده را مجسم کنید ( آن هم در هزار و چهارصد سال پیش ) که در گرمای طاقت فرسای حجاز در حال بازگشت از سفر حج هستند و به ناگاه به آن ها ابلاغ می شود که محمد برای کاری مهم خواسته است که در محل غدیر خم جمع شوند . تصور آن که مشتی عرب بیابانگرد و غالبا بی سواد در آن حال قلم و مرکب به همراه داشته باشند و به فکر بیافتند که به سرعت سخنان محمد را کلمه به کلمه بنویسند تصوری غریب و حتی خنده آور است . بگذریم که استفاده از قلم و دوات در آن روزگار چه مصیبتی بوده و مسلما یاران محمد از داشتن خودنویس های تندنگار امروزی نیز بی نصیب بوده اند ! در چنان شلوغی و ازدحام جمعیت حتی شنیدن صدای محمد خود معضلی بزرگ بود چه رسد به آن که کسی بخواهد سخنان او را مکتوب نماید ! و گفته اند محمد برای آن که صدایش به همه برسد چند نفر را که صدایی بلند داشتند با فاصله در میان جمعیت قرار داد تا سلسله وار سخنان او را تکرار نمایند .
حال چه شده که چنین خطبه ی طولانی و مفصلی بعد از ده ها سال در کتاب ها آمده است ؟ آیا کسی دارای چنان حافظه ی استثنایی و فوق بشری بوده که توانسته بعد از چندین ساعت و یا حتی چندین روز و چندین ماه سخنان او را کلمه به کلمه از حافظه بنویسد ؟ آیا اگر اکنون به کسی که قوی ترین حافظه ها را هم داشته باشد بگوییم یک خطابه ی مثلا یک ساعتی را فقط یک بار بشنود و پس از چند ساعت آن چه را به یادش مانده بنویسد نوشته های او تا چه حد با اصل خطابه مغایرت خواهد داشت ؟ تازه با این شرائط مساعد . حال شما مجسم کنید چنین کاری در آن شرایط دشوار تا چه حد امکان داشته است و اصلا آیا کسی لزومی می دیده که حادثه ای را که ده ها هزار تن دیده اند و شنیده اند ، از نو مکتوب کند ؟
¤ یکی از سوتی هایی که نویسندگان اصلی این سخنان داده اند آن است که شرایط زمانی و فرهنگ آن هنگام حجاز را در بخش هایی از نوشته هایشان که به محمد نسبت داده اند رعایت نکرده اند . برای نمونه : ۱- استفاده از لفظ « عجم » در کنار عرب . در حالی که غیر از سلمان فارسی گمان نمی رود حتی یک ایرانی نیز آن زمان به اسلام گرویده باشد که محمد این چنین علی را امام عرب و عجم بگوید ! و حتی عجم را پیش از عرب نام ببرد ! ۲- استفاده از لقب « امیرالمومنین » برای علی در حالی که این لقب در آن زمان اصلا رایج نبود و اولین کسی که سال ها بعد از مرگ محمد در تاریخ اسلام بدین لقب خوانده شد عمر بود ! آیا اگر در زمان محمد شایسته بود که به کسی امیرالمومنین گفته شود ، آن شخص خود محمد نبود ؟! ۳- محمد از تفسیر قرآن سخن می گوید و علی را جانشین خود در این مورد نیز می داند حال آن که علم تفسیر و چنین اصطلاحی قرن ها بعد پدید آمده است .
¤ غیب گویی های محمد نیز در این خطبه ی جعلی جالب است . محمد نه تنها با صراحت حکم به خلافت و امامت علی می دهد بلکه مطابق میل ملایان شیعی تکلیف سایر خلفا و امامان را نیز مشخص می کند و همگی آنان را از صلب علی می داند و از مردم علاوه بر علی برای آنان نیز بیعت می گیرد ! وقتی در قرآن ، محمد صراحتا هر گونه غیب دانی را انکار می کند و خود را بشری همچون دیگران می داند ، چنین پیش گویی شاهکاری از آینده آن هم به نفع این شیادان واقعا نوبر است . حال بگذریم که آن زمان امامت جز در معنای خلافت نبود و این پیشگویی محمد نیز تا چه اندازه به واقعیت پیوست و چه تعداد از « صلب علی » به خلافت رسیدند !!! حال خردورزان گرامی ! با توجه به نکاتی که گفته شد آیا می توان در آن که بخش اعظم خطبه ی غدیر خم با چنین طول و تفضیل ، ساخته و پرداخته ی شیادان شیعی است اندکی نیز تردید به خود راه داد ؟ و آیا این ملایان احمق با چنین کار نابخردانه ای با دست خود تیشه به ریشه ی غدیر نزده و اعتبار آن را صد چندان کاهش نداده اند ؟!!!
بدیهی است که نویسندگان غیر شیعه داستان غدیر خم را ساخته و پرداخته ی ملایان ایرانی و شیعی می دانند و عقیده دارند به دلایلی که مفصلا شرح دادیم محمد هیچ گاه در عمر خود سخنی از جانشینی علی به میان نیاورده است . برای مثال « دایره المعارف مذهب و اخلاق » می نویسد : « ... بر خلاف تمام احادیثی که شیعیان در باره ی برگزیده شدن علی به وسیله ی محمد برای جانشینی او نقل می کنند ، هیچ دلیل و نشانه ای وجود ندارد که نشان دهد محمد در روز غدیر خم علی را به جانشینی خود برگزیده باشد » . ( ۱ )
ملایان شیعی همچنین می گویند پس از آن که محمد در غدیر خم علی را به جانشینی خود برگزید ، عمر نزد او آمد و به عنوان شادباش و تبریک به او گفت : « هنیئا لک یا بن ابیطالب اصبحت مولای مولی کل مومن و مومنه » یعنی : گوارا باد بر تو ای فرزند ابیطالب مولای من و مولای هر زن و مرد مومن و مومنه . اگر این فرض درست باشد ، ملاهای شیعی باید به چند نکته پاسخ دهند :
۱- پیشتر اشاره کردیم که کلمه ی « مولا » در آن روزگار ابدا معنای سرور یا سلطان و مانند این ها نمی داده و معنای دریافتی آن « دارنده ی ولاء » بوده است که مربوط می شود به مسئله ی فقهی ولاء که محمد با برخی از اعراب پیوند ولاء داشت و در غدیر خم می خواست علی را در این مورد جانشین خود قرار دهد . بنابراین جمله ی شادباش عمر بی معنی است زیرا علی از این دیدگاه به هیچ عنوان نمی توانست مولای عمر باشد !
2- چرا عمر در اجتماع سقیفه ی بنی ساعده نخستین کسی بود که با ابوبکر برای جانشینی محمد بیعت کرد و چرا به شرکت کنندگان در آن اجتماع نگفت که محمد در حضور او علی را برای جانشینی خود انتخاب کرده و حتی وی به همین سبب به او شاد باش گفته است ؟
3- چرا علی در اجتماع سقیفه ی بنی ساعده به عمر نگفته است که : مگر تو یادت رفته است که محمد در حضور تو مرا به جانشینی خود برگزید و حتی تو به این سبب به من شادباش هم گفتی ؟ پس چرا با ابوبکر بیعت کردی و چرا از مشاهدات خود در غدیر خم با حاضران در جلسه چیزی نمی گویی ؟
۴- کسی که اندکی با ویژگی های اخلاقی و روانی عمر که مردی خودخواه و مغرور و خشن بود و در ضمن ارزش و احترام ویژه ای بین مسلمانان داشت و حتی خود محمد نیز از او حساب می برد آشنا باشد ، نمی تواند باور کند که عمر به علی گفته باشد که تو مولای من هستی !

***

به هر حال رویداد سقیفه ی بنی ساعده برهان آشکار و غیر قابل انکاری است در رد ادعای پوچ و بی پایه ی شیعیان در گزینش علی از جانب محمد برای خلافت و جانشینی او زیرا چگونه می توان باور داشت که خدا به وسیله ی جبرئیل بر محمد وحی کرده باشد که علی را برای جانشینی خود برگزیند ، ولی بزرگان قریش و یاران محمد جرئت کرده باشند وصیت و دستور او را که مبتنی بر فرمان خدا بوده نادیده بگیرند و برای برگزیدن جانشین دیگری غیر از آن چه فرمان خدا و رسولش بوده است در سقیفه ی بنی ساعده گرد هم آیند ؟! و از آن بالاتر همه ی مسلمانان نیز که تعداد زیادی از آنان در غدیر خم حضور داشته اند و به قول شیعیان با علی بیعت نیز کرده بودند به راحتی پیمان بشکنند و با ابوبکر بیعت نمایند ؟! اگر هم گفته شود که ابوبکر و عمر به هوای قدرت و خلافت پیمان گسستند باید گفت که این دو تن به این سبب چنین کردند ، سایرین از خلافت ابوبکر چه سودی می بردند که آخرت خود را تباه کنند و بر خلاف نظر خدا و محمد عمل نمایند ؟! و حتی یکی از آنان بر نخیزد و به اجتماع سقیفه خرده نگیرد ؟! آیا خردمندانه ترین حالت آن نیست که تصور کنیم مسلمانان و اصحاب محمد از واقعه ی غدیر خم و سخنان محمد در آن روز ابدا خلافت علی را برداشت نکرده اند ؟!
مهمتر این که اگر محمد علی را برای جانشینی خود گزینش کرده بود آیا ممکن بود که علی به آسانی از حقی که خدا و محمد به او داده بودند بگذرد و با سه خلیفه ی پیش از خود برای امر خلافت بیعت نماید ؟! در تمام نوشته های تاریخ نویسان عرب هیچ موردی وجود ندارد که نشان دهد علی خلفای پیش از خود را - که شیعیان آن ها را غاصب خلافت می دانند - به سبب ربودن خلافت از او نفرین کرده باشد . همچنین در حالی که علی در ماجرای غدیر خم حضور داشته ، هیچ موردی را حتی در نهج البلاغه نمی توان یافت که علی به این رویداد و جانشین شدن خود به وسیله ی محمد و ربودن این جانشینی به وسیله ی دیگران اشاره ای کرده باشد . حتی در معروف ترین خطبه ی نهج البلاغه به نام شقشقیه نیز تنها می گوید که من برای جانشینی مستحق تر بودم و هیچ اشاره ای نمی کند که خلفای پیش از او بناحق به خلافت رسیده اند و سخنان او در همین خطبه نیز تنها بر سر خلافت است و نه امامت . دایره المعارف مذهب و اخلاق می نویسد : « اگر چه قتل عثمان فرصتی برای علی به وجود آورد تا خلافت را کسب کند ، اما علی حتی در این زمان نیز میلی به خلافت نداشت و سرانجام بر اثر اصرار و الحاح دوستان و پیروانش مجبور به پذیرش مقام خلافت شد . بنابراین ادعای شیعیان مبنی بر این که خلافت علی از او ربوده شده است درست نیست » . ( ۲ )

***

از تمام برهان های استوار و غیر قابل تردید در رد ادعای ملاهای شیعی در باره ی این که محمد ، علی را به جانشینی خود انتخاب کرده است که بگذریم ، موارد زیر نیز نه تنها بی پایه و اساس بودن چنین ادعایی را ثابت می کند ، بلکه نشان می دهد که « امامت » علی به عنوان امام اول شیعیان ، یک ترفند ساختگی تاریخی است که هیچ واقعیتی در آن وجود ندارد :
۱- اگر محمد علی را به جانشینی خود برگزیده بود چرا مسلمانان بعد از مرگ او بی درنگ برای تعیین جانشینی او و مساله ی خلافت در سقیفه ی بنی ساعده به شوری نشستند ؟!
۲- اگر محمد در رویداد غدیر خم و در حضور جمعیتی میان ۷۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰۰ نفر ، علی را به جانشینی خود برگزیده بود چرا حتی یک نفر از میان این جمعیت انبوه اشاره ای به این موضوع نکردند و به اجتماع سقیفه ایراد نگرفتند ؟ بگذریم از این که حتی پیروان خود علی که برای رساندن وی به خلافت تلاش می کردند و هفت یا ده تن از آنان نیز در اجتماع سقیفه حضور داشتند هیچ اشاره ای به تعیین جانشینی علی به وسیله ی محمد در غدیر خم نکردند . این موضوع از این جهت اهمیت فراوان دارد که فاصله ی میان رویداد غدیر خم تا اجتماع سقیفه تنها سه ماه بوده است !
۳- نفوذ اجتماعی ابوبکر که از سوی محمد لقب صدیق گرفته بود ، بر خلاف جوانی و ناپختگی سیاسی علی تا آن اندازه بود که حتی خود محمد نیز برخی اوقات پشت سر ابوبکر نماز می گذاشت و حتی در مرض موت خویش ، آن گاه که قادر به برگزاری نماز جماعت نبود ، ابوبکر را به عنوان امام جماعت به جای خود روانه ی مسجد کرد و نه علی را ! که اهل تسنن این نکته را دلیل بر این می دانند که حتی خود محمد نیز در مورد خلافت بیشتر از همه به ابوبکر نظر داشته است .
۴- علی با میل و رغبت با ابوبکر ، عمر و عثمان بیعت کرد و به خلافت آن ها تن در داد .
۵- پس از آن که ابوبکر در اجتماع سقیفه به خلافت برگزیده شد ، سه روز متوالی از مردم خواست که اگر از بیعت با او ناراضی هستند می توانند آن را بر هم زنند ، ولی علی در مسجد برخاست و گفت : « ما هیچ گاه بیعت خود را با تو فسخ نخواهیم کرد زیرا رسول خدا تو را در کار دین و امامت در نماز ، بر ما مقدم داشت ، پس کیست که بتواند تو را از اداره ی امور دنیای ما باز دارد ؟ » . ( ۳ )
۶- بر همین اساس روشن است که داستان رفتن عمر به در خانه ی علی برای گرفتن بیعت از او و ممانعت فاطمه دختر محمد از این کار و سوزاندن در خانه ی علی و گذاشتن فاطمه میان در و دیوار و سقط جنین او و پهلو شکستنش و انداختن ریسمان به گردن علی و کشان کشان بردن او برای گرفتن بیعت - که در هیچ تاریخ معتبری به ثبت نرسیده است ـ داستانی جعلی و ساختگی و از افسانه سرایی های ملایان شیعی است . بزرگترین برهان بر رد آن نیز آن است که علی بعدها دختر خود ام کلثوم را به عقد همین عمر در آورد ! آیا پس از این همه بدرفتاری از جانب عمر ، چنین وصلتی معقول است ؟!
۷- اگر علی از سوی محمد به امامت منصوب شده بود ، چرا مقام " امامت " را با " خلافت " تعویض کرد و پس از عثمان خلافت را پذیرا شد و مدت پنج سال و نیم تا قبل از کشته شدن در مقام خلافت باقی ماند و هیچ گاه نگفت که او « امام » است و نه « خلیفه » ؟!
۸- اگر محمد به فرمان خدا و با زبان خود در غدیر خم علی را به جانشینی خود برگزیده بود ، چرا علی حتی برای یک بار در اجتماع سقیفه ادعا نکرد که محمد او را در رویداد غدیر خم به جانشینی خود منصوب کرده و از این رو خلافت حق اوست ؟ بلکه برعکس ابتدا با ابوبکر و سپس با عمر و عثمان بیعت کرد و به خلافت آن ها تن در داد ؟!


پا نوشت ها
۱- دایره المعارف مذهب و اخلاق ، تالیف جیمز هاستینگز ، ص ۴۵۳
۲- همان منبع ، ص ۴۵۴
۳- تاریخ طبری ، جلد چهارم ، ص ۱۳۳۶
***
در دو متون بالا به اجمال دلایل استواری را که بیانگر این مطلب است که ادعای ملایان شیعی در این که محمد در رویداد غدیر خم علی را به جایگزینی خود برگزید باطل است ، بیان کردیم . در این پست برای آن که تیر خلاص نیز به این ادعای پوچ شیعیان شلیک گردد ، دو سند از کتاب « نهج البلاغه » ی علی می آوریم تا آنان که هنوز خود را به خواب می زنند و نمی خواهند واقعیت را بپذیرند دست کم در ضمیر و وجدان خویش پی به حقیقت ماجرا ببرند و از کلام امام خود ، یاوگی سخنانشان را دریابند . برای آن که هیچ حرف و حدیثی باقی نماند هر دو سند به شکل کامل نقل گشته و آدرس دقیق آن ها نیز در بالای هر یک قید گشته است .

سند اول :
من برگزیده ی « مهاجرین و انصار » هستم !

منبع : نهج البلاغه ، با ترجمه و تعلیقات دکتر سید جعفر شهیدی ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ هشتم ، تهران ، ۱۳۷۴ ، ص ۲۷۴ ، نامه ی شماره ی ۶
............................................
و من کتاب له عليه السلام
إلي معاوية
إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَي مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ ، فَلَمْ يَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ ، وَإنَّمَا الشُّورَي لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَي رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضيً ، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْبِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَي مَاخَرَجَ مِنْهُ ، فَإِنْ أَبَي قَاتَلُوهُ عَلَي اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ وَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّي . وَ لَعَمْرِي ، يَا مُعَاوِيَةُ ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ ، وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي کُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ ، إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّي ; فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ ! وَالسَّلاَمُ .
ترجمه : و از نامه ی آن حضرت است به معاویه .
مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند ، هم بدانسان بیعت مرا پذیرفتند . پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد ، و آن که غایب است نتواند کرده ی حاضران را نپذیرد . شورا از آن مهاجران است و انصار ، پس اگر گِرد مردی فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند ، خشنودی خدا را خریدند . اگر کسی کار آنان را عیب گذارد یا بدعتی پدید آرد او را به جمعی که از آن برون شده بازگردانند ، و اگر سر باز زد ، با وی پیکار رانند که - راهی دیگر را پذیرفته - و جز به راه مسلمانان رفته ، و خدا در گردن او درآرد آن را که بر خود لازم دارد . ( ۱ )
معاویه ! به جانم سوگند ، اگر به دیده ی خرد بنگری و هوا را از سر به در بری ، بینی که من از دیگر مردمان از خون عثمان بیزارتر بودم ، و می دانی که از آن گوشه گیری نمودم ، جز آن که مرا متهم گردانی و چیزی را که برایت آشکار است بپوشانی ، والسلام .

۱- گناه مخالفت او و آنچه مسلمانان کرده اند در گردن او خواهد بود . ( تعلیقات دکتر سید جعفر شهیدی بر نهج البلاغه ، همان کتاب ، ص ۵۱۴ )

بازنمود :

ملایان گرامی ! شیعیان عزیز !
پیشنهاد می کنم نامه ی بالا را که علی برای معاویه نوشته است چندین بار با دقت بخوانید . نوشته های این نامه به قدری واضح است که هیچ گونه تفسیر و تاویلی را بر نمی تابد و مقصود علی در آن همچون روز روشن است . با تامل در این نامه نکات زیر آشکارا دریافت می شود :
۱- علی هیچ گاه نمی گوید مرا خدا برگزیده و محمد مرا در رویداد غدیر خم به مردم معرفی نموده است . هیچ از این چیزها سخن نمی گوید . این محکمترین پاسخ از کلام خود علی است برای آنان که وی را برگزیده از جانب خدا می دانند .
۲- آشکارا می گوید مرا همان کسانی که ابوبکر و عمر و عثمان را خلیفه گردانیده بودند ، خلیفه کرده اند و همین را دلیل حقانیت خود می شمارد .
۳- در نامه ی فوق ( و البته در سراسر نهج البلاغه ) سخن تنها بر سر « خلافت » است و نه « امامت » . علی هیچ گاه خود را امام برگزیده از جانب خدا نمی داند و آشکار است که کسوت امامت را قرن ها بعد ملایان شیعی از روی اغراض سیاسی بر اندام علی پوشانده اند و این موضوع امامت ، جز یک ترفند سیاسی برای رسیدن به اغراض و منافع شخصی و فرقه ای نبوده است .
۴- علی تصریح می کند که انتخاب خلیفه حق مهاجرین و انصار است و رضای خدا نیز در انتخاب آن هاست . آن ها چون کسی را برگزیدند ، رضای خدا نیز در آن خواهد بود و کسی حق نخواهد داشت آن را نپذیرد . ( به همین دلیل است که می گوییم اصلا علی حق نداشت با خلافت ابوبکر مخالفت کند و چنین هم نکرد ، زیرا رضای خدا را در رضای انتخاب مهاجرین و انصار می داند ) .
۵- علی می گوید : « ... اگر کسی کار آنان را عیب گذارد یا بدعتی پدید آرد او را به جمعی که از آن برون شده بازگردانند ، و اگر سر باز زد ، با وی پیکار رانند که - راهی دیگر را پذیرفته - و جز به راه مسلمانان رفته ، و خدا در گردن او درآرد آن را که بر خود لازم دارد » . می فهمید یعنی چه ؟! یعنی هر کس بر کار خلفای پیشین عیب بگیرد و « بدعتی » بگذارد ( دقیقا کاری که شیعیان انجام می دهند ! ) نه تنها از راه مسلمانی خارج شده ، بلکه گناه دیگرانی نیز که از آنها پیروی می کنند و به سبب آن ها گمراه می شوند بر گردن آن هاست ! و باید با این گونه افراد جنگید و ریشه شان را زد .

***
اکنون شیعیان عزیز ! آیا با وجود این نامه باز جای آن است که بگویید تعیین خلیفه باید از جانب خدا باشد ؟ باز جای آن است که بگویید ابوبکر و عمر غاصب بودند ؟ باز جای آن است که پنداشته شود علی با ابوبکر بیعت نمی کرد و او را با زور و با ریسمانی در گردن به بیعت بردند ؟ اگر چنین بگویید که امام خود و سخنش را انکار کرده و کافر شده اید !!! آیا در آن صورت امام خود را هم کافر ندانسته اید ؟ چون علی به معاویه می نویسد : تو چون با من که که مهاجر و انصار انتخابم کرده اند بیعت نمی کنی گناهکاری . از دین خارجی . با تو جنگ خواهم کرد . آیا اگر خود علی همین رفتار را با ابوبکر کرده بود گناهکار نبود ؟ از دین خارج نمی شد ؟ کمی بیاندیشید !
سند دوم :
ستایش ابوبکر ( یا عمر ) در کلام علی !

منبع : نهج البلاغه ، با ترجمه و تعلیقات دکتر سید جعفر شهیدی ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ هشتم ، تهران ، ۱۳۷۴ ، ص ۲۶۲ ، خطبه ی ۲۲۸
............................................
ومن کلام له عليه السلام
لِلَّهِ بِلَاءُ فُلاَنٍ ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ ، وَدَاوَي الْعَمَدَ ، وَ أَقَامَ السُّنَّةَ ، وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ! ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ ، قَلِيلَ الْعَيْبِ . أَصَابَ خَيْرَهَا ، وَ سَبَقَ شَرَّهَا ، أَدَّي إِلَي اللهِ طَاعَتَهُ ، وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ ، رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِي طُرُقٍ مَتَشَعِّبَةٍ ، لاَ يَهْتَدِي بِهَا الضَّالُّ ، وَ لاَ يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي .
ترجمه : و از سخنان آن حضرت است . ( ۱ )
خدایش پاداش دهاد ، بدانچه آزموده ( ۲ ) شد و انجام داد . کجی ها را راست کرد و بیماری ها را به صلاح آورد ( ۳ ) ، فتنه را پشت سر انداخت و سنت را بر پا ساخت ، با دامن پاک درگذشت و با اندکی از آک ( ۴ ) . به خیر ِ آن رسید و از شر ِ آن رهید ، فرمان خدا را گزارد ، و از او ترسید چنان که باید ، رفت و امت را واگذارد پراکنده که فراهم نیاید و نه گمراه در آن راه بَرَِد و نه یابنده ی راه ، با یقین به راهی که یافته بنگرد .

۱- اختلاف است که مقصود امام کیست ؟ عمر ، ابوبکر ، یا یکی از صحابه ی رسول خدا که پیش از فتنه درگذشته است .
۲- در بعضی نسخه ها به جای « بلاء » ، « بلاد » آمده .
۳- به صلاح آوردن ، بهبود بخشیدن .
۴- عیب . ( تعلیقات دکتر سید جعفر شهیدی بر نهج البلاغه ، همان کتاب ، ص ۵۰۹ )
بازنمود :

تفکر و تعمق در خطبه ی بالا از دو جهت هر خردورزی را به شگفتی وا می دارد :
اول آن که شیعیان برای رسیدن به اهدافشان حتی به امام خود نیز رحم نمی کنند و سانسور را حتی در سخنان علی نیز روا می دارند ! باور ندارید ؟ بار دیگر سخنان بالا را بخوانید و به کلمه ی « فلان » که آن را با رنگ سرخ مشخص کرده ام دقت کنید ! کاملا آشکار است که در این قسمت به جای کلمه ی " فلان " نام کسی آمده که دلخواه ملایان شیعی نبوده ، پس یا خود شیخ رضی و یا ملایان پس از او این نام را سانسور نموده و به جایش از لفظ " فلان " استفاده کرده اند ! بعد هم در کمال وقاحت هنگام ترجمه ، این سخن علی را در مورد سلمان فارسی دانسته اند ! اینان نیاندیشیده اند که اگر این توصیفات در مورد سلمان فارسی باشد این جمله ی علی که « ... رفت و امت را واگذارد پراکنده ... » چه معنایی می تواند داشته باشد ؟ مگر سلمان فارسی راه برنده ی امت بود ؟ سلمان فارسی تنها مدت کوتاهی والی تیسفون شد که مردم آن جا نیز ایرانی و عجم بودند و نه تمام امت اسلام ! پس همان گونه که محققان بزرگی همچون دکتر شفا فرموده اند این سخنان علی در تجلیل ابوبکر یا عمر و پس از مرگ آن ها از دهان علی بیرون آمده است . وانگهی ، اگر علی بخواهد یکی از اصحاب خود مانند سلمان را ستایش کند چه نیازی است که از او با عنوان " فلان " نام ببرد ؟
دومین نکته نیز آن است که علی از خلفای پیش از خود اینچنین به نیکی یاد می کند اما آنان که مدعی پیروی از او هستند در اهانت به این اصحاب بزرگ محمد هیچ گونه قصوری را جایز نمی شمارند . علنا به خلفای پیش از علی ناسزا می گویند ، آن ها را مرتد و غاصب خلافت می دانند ، جاه طلبشان می خوانند و هر نکته ی منفی در قرآن و کلام محمد را راجع به آن ها می پندارند ! عمر کشان راه می اندازند و اهانت به آن ها را عبادت می دانند . به راستی اینان راه خطا می پیمایند یا این که با این ناسزاها و توهین ها جواز کسب بهشت را از آن خود می کنند ؟! خود رعایت حرمت فرقه های مذهبی دیگر را نمی کنند اما اگر کسی بعد از نام امامانشان ( ع ) نگذارد فغانشان به آسمان می رود و فریاد « وا اسلاماه » و « وا نبیاه » سر می دهند . به راستی که چه موجودات عجیبی هستند این شیعیان

0 نظرات:

ارسال یک نظر