۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

ازادی واقعا چیست؟


قرنهاست که برای ازادی میجنگیم و مبارزه میکنیم،زندگیمان را فربانی ازادی میکنیم،از همه چیز و همه کس و از خودمان میگذریم تا بتوانیم در جنبش ازادی خواهی کشور و جامعه خود و ازادی فردای بشریت نقشی ایفا کنیم اما واقعا تا چه حد هدف ما در رسیدن به این معیار کلی ازادیخواهی و ازادی منشی براورد شده؟با وجود دادن ان همه قربانی و کشته و زخمی در سطح اجتماع که زیر لایه های مختلف جامعه موجود در بشریت از جمله اقتصاد،موازین حقوق بشری،فرهنگ و ادبیات و ... را مورد حمله خود قرار دادند همچنان به ان هدفی که مدتها در عطش دست یافتن به ان بودیم میسوزیم.به راستی برای چه وضع باید این گونه رقم بخورد؟برای چه نباید پس از قرنها مبارزه ملل برای دست یافتن به ازادی همچنان در لجن و کثافت تفکرات پوچ و ظالمانه از انواع مختلف دست و پا بزنند در حالی که همچنان در زیر سلطه نعلهای مستبدان شاهنشاهی و دینی و ازادی نما هستیم که در کل همگی به یک جامعه کثیف سرمایه داری که از نخست بشریت تا منتهی زمان فعلی همواره علت اصلی بدبختی و فلاکت و درد و رنج جامعه بوده اند ختم میگردند.شاید بسیاری از جوامع امروزی از جمله کشورهای غربی و امریکایی به دمکراسی و ازادی دست یافته باشند اما مفهوم اصلی ازادی تنها در ازادی بیان و جامعه ای که در ان رفاه نسبی وجود داشته باشد خلاصه نمی گردد.ازادی یعنی جامعه ای بدون دغدغه های ذهنی برای کسب پول، بدوم اضطراب و استرس برای رونق بخشیدن زندگی از لحاظ اقتصادی،ازادی سخن گفتن و ازادی اظهار بیان.ازادی برای ازادی نه ازادی در پشت پرده استبداد سیاسی و اجتماعی.
همه ما به نوعی سعی میکنیم که سخن از ازادی به میان اوریم و خود را افرادی ازادی خواه معرفی کنیم اما معیار کلی اخلاق و رفتار و گفتار و پندار و کردار خودمان تا چه اندازه به سوی ازادی گسیل میدارد؟ما خود سخن از ازادی میگوییم در حالی که از رعایت ساده ترین موازین حقوقی افراد کوچک و بزرگ کوتاه مداریم.سخن از ازادی و رهایی طبقه ستم دیده و مستضعف میکنیم در حالیکه خودمان در تقسیم سهم مزد بین خودمان و برادر کوچک ترمان متقلبیم و این خود به مفهوم استعاری ظلم به طبقه فرو دست محسوب میگردد.سخن از ازادی به میان می اوریم در حالی که خودمان تحمل اظهار عقیده دیگران و بیان انتقادی انها را نداریم و یا در تلاشی بیهوده سعی میکنیم که صورت مسئله را پاک کرده و خود را افرادی دمکرات و احترام گذارنده به ازادی بدانیم(وجه مشترک شماری از سلطنت طلبان که دو شاه مستبد پهلوی را شاهانی دمکرات و پایبند به اصول مشروطه شاهنشاهی میدانند و استبدادگرایان دینی و اراذل و اوبشا حامی انها که رهبران حکومت اسلامی را افرادی دمکرات و احترام گذارنده به ازادی توصیف میکنند).سخن از سطح پایین دانش و علم و اگاهی بشریت می اوریم در حالی که میزان دانش و مطالعه خودمان در سطح انچنان بالایی نیست.لازمه یک حرکت ازاد مدارانه و روان به سوی ازادی خود ما هستیم.مشکل به تنهایی معطوف سیاستمداران دو دوزه باز و اخوند و کشیش و خاخام و غیره و غیره نمی گردد بلکه مشکل خود ما هستیم.لازمه یک حرکت دسته جمعی ازدیخواهانه صرفا به انتشار روزنامه و کتاب و وبلاگ نویسی و حضور در تظاهرات و راهپیمایی هایی که حتی در درک معنای شعارهایمان نیز دچار مشکلیم محدود نمی شود بلکه لازمه یک حرکت دسته جمعی ازادیخواهانه اراستن ذهن و فکر و میزان دانش و معلومات خودمان است،یکی کردن سطح فکری با یک اصل واحد یعنی ازادی به معنای حقیقی انچه که باید باشد نه ازادی برای عقب ماندگی و نه ازادی ای که به قیمت بدبختی و فلاکت و استبداد زدگی ملل دیگر تمام شود.
موارد یاد شده از جمله مسائلی بودند که متاسفانه مردم ایران تا قبل از روی دادن انقلاب سال پنجاه و هفت تا حدود زیادی به انها دچار بودند و بدون کوچکترین درک نسبی از معنای ازادی خود را ازادیخواه معرفی میکردند و به خیال خود بر ضد ظلم و ستم و استبداد در جهت کسب ازادی مبارزه مینمودند که همین اشتباهات فاحش در عمق مسائل اجتماعی سبب اعتماد انها به شیادی چون خمینی و قبول کردن رهبری او بدون انکه حتی بدانند خمینی کیست شد.امروزه نیز گرچه سطح اگاهی مردم به نسبت قابل توجهی نسبت به سی سال پیش افزایش پیدا کرده اما همچنان من این سطح فکری و فرهنگی را مطابق یک حرکات ازاد مدارانه نمی دانم و هرگونه حرکت اشتباه و به دور از موارد مشروع قانونی جامعه میتواند زمینه گذار همان بلایا و سببات تلخی باشد که بر سر مردم و ملت ایران پس از انقلاب سال 57 امد که انها را به عذابی ده ها بار بدتر از عذاب شاه دچار ساخت.
انچه که از نظر من در اولویت توجه قرار دارد سطح فکری و فرهنگی مردم است که میتواند سرنوشت و اینده فردای ایران را رغم بزند.این فرهنگ است که میتواند در انسان بیداری ایجاد کند و او را به سمت و سوی یک جامعه با فرهنگی طبق موازین انسانی معطوف سازد.امروزه نیز گرچه مردم ما چشم و گوششان نسبت به دهه های گذشته بازتر شده اما همچنان از پایبندی به فرهنگ اصیل ایرانی و یک فرهنگ متصل به انسانیت و ادمیت مشتمل بر تمامی قوانین حقوقی و اجتماعی در رنجند.کاری که هر کدام از ما موظف به انجام ان هستیم شروع از خودمان است.هر کدام از ما میتوانیم با بر طرف نمودن نواقص حاکم بر روابظ و ضوابط اجتماعی موجود درعموم مردم ایران گامی موثر در حرکتهای اینده خود برداریم.در هر حال ازادی فردای ایران به دست خود مردم ایران رقم خواهد خورد اما اگر این حرکتهای ازادیخواهانه صرفا معطوف به راهپیمایی های نااگاهانه توسط مردم و بیخبری از جامعه باشد به همان انقلاب ناکام سال پنجاه و هفت ختم خواهد شد اما اگر بتوانیم حداقل در خود ظرفیت یک فرد ازاده را ایجاد کنیم میتوانیم خود را بر شناخت هرچه بیشتر از انچه که در اطرافمان میگذرد هموار سازیم.انچه که همواره من امیدوارم در اینده مردم ایران متوجه ان شوند شناخت صحیح از خود و از جامعه خود است.مردم باید خود را بشناسند و بدانند که به چه دلیل و برای به دست اوردن چه چیز کار میکنند،مبارزه میکنند و زندگی میکنند در غیر ان صورت و در صورتی که موارد ذکر شده به صورت نا اگاهانه در سطح اجتماع رخ دهد این جامعه،جامعه ای کاملا ماشینی و خشک خواهد بود که در ان افراد بدون تفکر و تعقل بر ان هدفی که در پی ان هستند تنها تلاشی بیهوده را صرف به دست اوردن انچه که حتی واقعا نمی دانند باید به دست اورند میکنند.پدری کارمند سعی میکند برای خانواده سه نفره اش زندگی ای نه چندان دشوار مهیا سازد که در ان تضادهای اجتماعی کمتر اسیبی به خانواده اش بزنند و در این راه سعی میکند کم کاری نکند و وظیفه اش را به خوبی انجام دهد ولی کاملا مشخص است که در یک جامعه غیر ازاد که بر ان یک سیستم سرمایه داری بر مبنای مزدبگیری و به دور از ارزشهای انسانی باشد یا یک نظام توتالیتر که تمامی ارگانهای جامعه را غبضه کرده است هرگونه تلاشی در جهت بهبود وضع خانواده خود ممکن است با مشکل و ناهمواری روبه رو شود.پس معنای ان همه کاری که ان کارمند یا کارگر زحمت کش کرده چیست؟با وجود انکه همواره تلاشها و کارهای او به بن بست ختم میگردد دیگر چه انگیزه ای برای تلاش هرچه بیشتر میماند و این در حالی است که شرایط روز به روز برای او و خانواده اش وخیم تر میشود و این سیر همچنان ادامه پیدا میکند بدون انکه تغییری در مکانیزم کلی ان صورت بگیرد یا هرگونه تدبیر و چاره ای نیز با سدی عظیم مواجه میشود.زندگی به انسان یکبار داده شده است پس موظف است تا وظیفه انسانی خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهد و در مقابل هر گونه تخطی از قوانین اجتماعی و انسانی از خود عکس العمل نشان دهد.این عکس العملها با یک حرکت جمعی و یک دست ممکن است ولی وقتی افراد از ترس و عدم طرز تفکر صحیح در رنج اند شاید چنین حرکت دسته جمعی ازاده خواهان ای کاملا بیهوده باشد.انچه که میتواند ما را به سوی یک فردای روشن هدایت کند طرز تفکر و عمل خودمان است.اگر ما به سوی یک فرهنگ جامع و یک تفکر ازاد حرکت کنیم امکان ندارد که تلاشمان بر باد رود و رسیدن به این بینش با یک فرهنگ سازی صحیح صورت خواهد پذیرفت.
در هر جامعه هر چقدر هم که از فقدان زیر ساختهای صحیح فرهنگی دولتی در رنج باشد انسانها میتوانند خود فرهنگ را جستجو کنند.ما چرا همواره به دنبال ان بوده ایم که رهبری از میان زمین سر براورد و شعار ازادی دهد و ما همگان به دنبال او برویم، به امید انکه ازادی را به دست اوریم؟ اما پس از مدتی ان رهبر از تمام وعده های خود سرباز میزند و اهدافی را که خود در ذهن داشته را طی میکند به جای انکه به خواست مردم عمل کند.علت اصلی این امر همین ناگاهی و فرهنگ غلط ان جامعه است،اینکه همواره باید منتظر ظهور یک فرشته برای ازادی باشیم یک حرکت احمقانه است که سر انجام خوب ان نیز از احتمالی کم برخوردار است که نمی تواند نیازهای حقیقی ان جامعه را بر اورد سازد و سبب نومیدی و یاس میگردد ولی اگر ما واقعا به خود بیاییم و سعی کنیم که نخست از خود برای بر قراری عدالت اجتماعی شروع کنیم میتوانیم اینده خود و جامعه مان را تضمین کنیم.پس ای هم وطنان و ای انسانهای ازاده ما باید نخست پله اول را پشت سر بگذاریم تا به پله دوم و سرانجام پله های بعدی برسیم اما اگر بخواهیم بدون انکه پله اول که خود ما هستیم را پشت سر بگذاریم پله نهایی که ازادی جامعه میباشد امری دست نیافتنی است.پس بیایید از خود شروع کنیم تا چشم به کس دیگری داشته باشیم زیرا که ما خود انسانیم و بهره مند از قدرت شعور و فکر و عقل و اگر بخواهیم این صفات را در کس دیگری جستجو کنیم در واقع بی احترامی به خود کرده ایم و با دستان خود سر انجام تلخ خود را رغم میزنیم.

0 نظرات:

ارسال یک نظر